اسطوره ی میدان فردوسی تهران ----بانوی سرخ پوشی که گناهش فقط و فقط عاشقی بود اما از معشوق جفا دید
داستان زن سرخ پوش که او را یاقوت میخاندند .
قبل از انقلاب دختر و پسرها با تلفن با هم قرار میگذاشتند .
یکی از این قرارها :
قرار دختری بود که معشوق بی وفایش پس از مدتها که با او تلفنی حرف زده بود و او را دلباخته ی خود کرده بود
با او قرار میگذارد اما نمی آید ...
زن سرخپوش اطراف میدان فردوسی زنی بزککرده، لاغراندام، با قامتی متوسط، صورتی استخوانی که
گذر عمر و ناگواری روزگار شکستهاش کرده بود.
همه چیزش سرخ بود:
کیف و کفش و جوراب و دامن و پیراهن و تل سر و بغچهی همیشهدردستش و این اواخر روسری و عصایش.
یاقوت
سالها بیست سی سال ــ هر روز، صبح تا شب، ساکت و آرام در حوالی میدان فردوسی ایستاده بود.
چنان به اطراف میدان نگاه میکرد که گویی
همین لحظه کسی که منتظرش بوده از راه میرسد.
بیشتر او را در ضلع شمال
شرقی میدان میدیدند .
گفته میشود که قراری با معشوق میگذارد
معشوقی که از او خواسته بود با لباس سرخ بر سر قرار بیاید و قالش گذاشته بود او را برای همیشه سرخپوش و خیاباننشین کرده بود.
آدمها را یکییکی نگاه
میکرد مگر یکی از آنها همانی باشد که باید. گاهی که خسته میشد روی سکوی
مغازهها مینشست.
مغازهدارهای اطراف با او مهربان بودند و به او چایی یا
غذا میدادند. همیشه ساکت بود و حرف نمیزد
مسعود بهنود مصاحبه با او انجام داد که در کاستی صدایش را میتوانید بشنوید
سپانلو در منظومهی خانم زمان او
را به یاد تهران آورد: «بدان سرخپوشی بیندیش که عمری مرتب به سروقت میعاد
میرفت و معشوق او را چنان کاشت که اکنون درختیست برگ و برش سرخ».
و
فرشته و سوسن، همان زمان، در ترانهای از زبان او خواندند:
«تو شهری که تو نیستی، خیابون شده خالی/ دیگه هر چی تو دنیاس دارن رنگ خیالی /تو که نیستی منو ویلون تو خیابون ببینی /تو که نیستی منو با این دل داغون ببینی/ بی تو غمگینم از این فاصلهی سال و زمونا/ تا تو برگردی میشم دود و میرم تو آسمونا/ اون نگاه گرم تو یادم نمیره/ بوسهی بیشرم تو یادم نمیره
فیلمی دربارهاش ساخته شد
پیرمردها و پیرزنها حرفهایی میتوان شنید، ولی
کمتر کسی با خود او حرف زده بود. …
آخرین باری که دیده شد سالهای 60 یا
61 بود و گویا همان سالها ناگهان یک روز دیگر نیامده بود و ...دیگر نیامد.
اسطورهی تهران گم شد و دیگر او را هیچکس ندید… سالهاست که از
ناپدیدشدن او گذشته است. اما تهران او را فراموش نخواهد کرد. همانطور که
دیگر اسطورههایش را فراموش نمیکند. … بانوی سرخپوش اسطورهی عشق روزگار
ما بود. … … میتوان روز تولدش را یافت و این روز را روز عشق نامید و در آن
روز همهی عاشقان جفتجفت یا یکییکی با لباسی سرخ در میدان فردوسی جمع
شوند و به یاد یاقوت و همهی عاشقان گمنام و نامدار و به یاد معشوق خود و
به حرمت خودِ عشق گل سرخی بر گِردی میدان بنهند.