پادشاهی که هر دو دستش به خون الوده بود.


 شاه صفی ...

زمانی که شاه عباس پنجمین پادشاه  سلسله ی صفوی توی کاخ خودش در اشرف مازندران  از دنیا رفت . 

هیچ کدام از فرزندان ویا برادرانش زنده نبودند که به عنوان جانشین انتخاب شوند . 

انهائی هم که زنده بودند کور شده بودند و طبق قانون مناسب سلطنت نبودند .

شاه عباس نوه ی خودش سام میرزا پسر صفی میررزای مقتول را به عنوان جانشین خودش اعلام کرد ه بود .

البته باید گفته شود که :

پدر سام میرزا به دست پدر خودش یعنی شاه عباس کشته شده بود .

بدین ترتیب :

سام میرزا در سال 1007  خورشیدی به سلطنت نشست و اسم شاه صفی را برای خودش انتخاب کرد .

(ششمین پادشاه صفوی )بود .

حدود 13/5 سال حکومت کرد . 

گفته شده شاه صفی  :

اولین شاه زاده ی صفوی بوده

قبل از به سلطنت رسیدن هیچ مسئولیت سیاسی نداشته وبر خلاف اجدادش حاکم هیچ ولایتی هم نبوده  و تمام عمرش را در حرامسرای سلطنتی گذرانده بود .

شاهی به تخت نشسته بود که درکی از مملکت داری و اداره ی حکومت نداشت 

مشهور ه که شاه عباس برای این که :

خطری برای حکومتش نداشته باشه و نتواند سران صفوی را با خودش همراه کنه دستور داده بود تا روزی یک نخود تریاک بهش بدهند . 

بنا بر این زمانی که شاه صفی به تخت سلطنت نشست اون قدر سست و خواب آلود بود که پزشگان به شراب خواری تشویقش کردند تا شاید حس و حرارتی پیدا کند و جونی بگیرد . 

کلا پادشاه خشنی بود و در توصیف خشن بودنش گفتند :

در ششمین سال حکومتش یک فرد مسیحی در تهران دستگیر شد که جرمش توهین به مقدسات اسلام بود . 

قرار بود بهش پانزده روز فرصت بدهند تابیگناهیش را ثابت کنه ولی شاه صفی خودش شخصا این حکم را لغو میکنه و دستور میدهد که در میدان مرکزی قم به روشی عجیب که خودش ابداع کرده بود اعدام کنند .


او به خاندان خودش هم خوب نبود و  در اوایل سلطنتش از برادر گرفته عموها  و ......کور کنند .

شاه صفی ملکه و مادر تنها فرزندش محمد میرزا را هم با دست خودش کشت ....در چنین حالتی شاه مست مست بود .


صبح که بیدار شد و متوجه شد زن عزیزشو کشته ناراحت شد و فرمان منع شراب خواری را داد . 

به دستور او 

تمام میخونه ها را بستند و کوزه ها را شکستند . 

طولی نکشید که توبه شکست و شراب خواری و مستی باز  هم  رونق گرفت .

زنان حرمسرا در این دوره :

یکی از وحشتناکترین و بی روح ترین دوران خودشان را در حرمسرا داشتند . 


از مسافرت و سر گرمی خبری نبود و برای این که در معرض تهمت و افترا قرار نگیرند و بهانه ای دست خبر چینان ندهند به اتاق خودشان پناه میبردند و زیاد با بقیه معاشرت نمیکردند .


بعد از کشته شدن ملکه :

تعدادی از زنان حرمسرا که نگران جون خود شده بودند در غذای شاه سم میریزند اما شاه جان سالم بدر میبرد .

بعد ار تحقیق و تفدیش  فهمید که اون زهر را عمه اش  را ریخته تو غذاش 

به دستور شاه گودالی کندند و چهل تن از زنها و کنیزان را زنده به گور کردند که عمه ی شاه هم یکی از آنها بود ...

او قبل از مرگش خون خیلیها را ریخت