آنها مجبور شدند اجساده مرده را بخورند .
این اثر در موزه ی لوور فرانسه است
کشتی مدوسا
در موزه ی لوور فرانسه هر تابلو داستانی را روایت میکند . برخی امید بخش و برخی دیگر نومید کننده
تابلو کشتی مدوسا فاجعه ای در دریا را نقل میکند اثر تئودور ژریکو
اینها بازماندگان یک تراژدی توصیف ناپذیرند . 147 نفر در دریا ی خروشان گم شده اند .
سر انجام کمک از راه می رسد و تنها 15 نفر زنده مانده اند
ماجرا از این قرار است
ناخدا 25 سال رنگ دریا را ندیده بود . این مرد فرمانده ی گروهی ملوان بود که به ناپلئون خدمت کرده بودند .
با بریتانیا جنگیده بودند و ده دهه به طور مستعمر دریا نوردی کرده بودند .
به خاطر همین وضع از لحظه ی آغاز سفر فضای متشنج بوجود آورده بود .
کشتی فرانسوی مدیسو در سال 1816 به راه افتاد تا مستعمره ی سنگال باز پس بگیرند .
اما در نزدیکی ساحل آفریقا ندانم کاری ناخدا باعث شد کشتی بیش از حد به کرانه ی ماسه ای نزدیک شود و به گل بنشیند
فرمانده رو به پرچم سفید ایستاد و عهد کرد همه را نجات میدهد .
خدمه با هم پیمان شدند و به سرعت سوار بزرگترین قایق نجات شدند .
بقیه سرنشینان که مردم عادی که جزوء خدمه نبودند را سوار زرق کردند
زرقی که خدمه ساخته بودند بزرگ بود تقریبا به اندازه یک زمین تنیس اما زیر بار 147 نفر سرنشین نتوانست شناور بماند
هدف این بود که قایقها با طناب به هم وصل شود و یک چیزی شبیه کاروان را تشکیل دهند
و این طوری زرق را با پارو زدن به ساحل برساند .
اما تو شلوغی موقع تخلیه کشتی یکی از ملوانها تبری برداشت و شروع به قطع طنابی که مدوسا را میکشید کرد
زرق توی دریای طوفانی رها شد . بدون ابزار ره یابی و بدون سکان
زرق مدیسا در 100 کیلومتری ساحل در یکی از نا مساعترین نقاط روی زمین سرگردان در ساحل صحرای بزرگ افریقا که خورشید سوزان گوشت بدن را میپزد . اگر کسی به دریا بیفتد گرفتار کوسه های همیشه حاضر می شود .
تنها ؟آذوقه ی زرق دو بشگه شراب و یک بشگه بیسکویت خشگ بود .
شب اول
هوا خیلی بد بود آدما کم کم داشتند میمردند .
شب دوم
طوفان سهم گینی آمد خشم سرنشینان از فرماندهانی که آنها را به حال خود رها کرده بودند تبدیل به خشونت علیه یکدیگر شد شورش شد . خیلی ها کشته شدند
صبح روز سوم
صبح روز سوم وقتی بیدار شدند 60 نفر مرده بودند
بعضی ها به این فکر کردند که این مرده ها می توانند منبع خوبی برای تغذیه باشند .
کندن جسد همراهاشون و خام خام خوردن اون کار هولناکی بود .
برای همین تکه هائی از گوشت را می کندند و می گذاشتند جلوی آفتاب و باد تا خشگ بشود و راحت بشود خورد شون