تئودور ژریکو

نقاش فرانسوی بود . جوان و جویای نام تئودور ژریکو 


وقتی خبر زرق کمشده به فرانسه رسید این سوژه ی جنجالی را برای اولین اثر بزرگش انتخاب کرد


این کار او را به مرز جنون کشاند  . یکی از عواملی که باعث شگفتی هم عصرای او شد .


به تصویر کشیدن یک واقعه ی خبری در این ابعاد بود .آثاری با این ابعاد معمولا مخصوص قهرمانان بزرگ بودند. مثل ناپلئون و پادشاهان


یک عده آدمای بدبخت که روی یک زرق سرگردان ماندند .


او از لایحه ی سطحی واقعیت فراتر رفت و حتی عمق ذناخوشایند این واقعه ی دردناک عظمت انسان را دید و به نمایش گذاشت .


ژریکو عاشقو شیفته ی سوژه های ناخوشایند بود .


سربازان زخمی  /   حیوانات مرده  ؟   خشونت و جنون ... خودش هم راضی نا خوشایند داشت . 


رابطه ی جنسی با همسر جوان عمویش که به تازگی از او حامله شده بود . و رسوائی بزرگی در پیش بود


ژریکو خودش را در آتلیه اش حبس کرد و موهایش را تراشید انگار میخاست از دنیا جدا شود


و شروع کرد به زدن اولین داستانهای هراس انگیز و یاس آلود 


ژریکو سعی می کرد درد و رنج را به تصویر کشد ارتباط  خود با جامعه را هم به کلی قطع کرد . او میخاست رنج سرنشینان را حس کند


نزدیک آتلیه اش یک تیمارستان بود که او بعضی از بیمارانش را نقاشی کرده بود .


حالا میخاست کار هولناک تری انجام دهد .


پزشگان را راضی کرد که اندامهای اجساد سرد خانه را به او بدهند . 


این اندامهای قطع شده را در آتلیه اش به نمایش گذاشت تا تجربه ی گوشدگان دریا را باز سازی کند


در محاسبه ی اعضای قطع شده آموخت که چگونه رنگهای جسد در حال تجزیه را نقاشی کند .


اما عجیب این جاست در حالی که اولین تلاش هایش دارد به نتیجه میرسد عناصر هولناک کم کم ناپدید می شوند .


و او در نهایت دست به انتخابی غافل گیر کننده می زند . بعد از مطالعه ی طو لانی اش در باره ی نومیدی


تصمیم می گیرد که لحظه ای امید بخش را نقاشی کند .


لحظه ای که جان بدر بردگان که بعد از 13 روز برای اولین بار بادبانی را در افق می بینند .


روشنه که همه هیجان زده همه از باقی مانده ی نیرویشان استفاده می کردند تا خودشان را بالا بکشند


برای کشتی دست تکان بدهند . کشتی آنها را ندید و ناپدید شد . این لحظه ای است سرشار از امید


امیدی زجر آور بود . چون کشتی ناپدید شد اما دو ساعت بعد بطور معجزه آسائی دو باره پیدا میشود


و این بار به نظر می رسد که آنها را دیده و داره به طرفشون میاد 


ژریکو آنقدر زنده نماند که فروش تابلویش را ببیند . او هرگز به زنی که دوست داشت نرسید


تنها فرزندش یتیم بزرگ شد نقاشی که در میانه یاس  بار ذره ای از امید دیده بود نتوانست در زندگی خودامیدی یابد

                                                  N-A