مستحق چه کسی است ؟

آیا کسی که به سمت شما دست دراز میکند و گدائی میکند ؟

نه آنها عادت کردند بدون این که زحمتی بکشند پول در بیاورند عادت به بی عار بودن کردند

 مستحق را بشناسید بعد کمک کنید تکدیگری را در شهرتان رایج نکنید .

اگر نمی شناسید و کمکی میخواهید کنید صندوق صدقات را گذاشتند برای من و شما ---


//////////////

یک روز من نذری داشتم خواب دیدم که باید نذرم را ادا کنم . همین کار را هم کردم فدای آن روز رفتم و گوسفندی خریدم آن را تکه تکه کردم و بسته بندی کردم و از یکی از دوستانم آدرس جائی را خواستم تا این بسته ها را به کسانی بدهم که سالی یک بار هم نمی توانند گوشت بخرند .

آدرس گرفتم و راه افتادم به نشانی در یکی از روستاهای اطراف شهریار

رسیدم  ---از مغازه دار آن جا آدرس خواستم ----آدرس خانوادهای محتاج ----مغازه دار  گفت این جا همه بدبختند دم در هر کدام رفتی اشتباه نرفتی

---در زدم و یکی یکی گوشتا را تقسیم کردم ----چیزی که نظرم را بیشتر به خود جلب کرد زنگ در یکی از خانه ها را که زدم خانمی به دم در آمد تا دید من دارم نذری پخش میکنم گفت : خانم برید در آن خانه را بزنید اون خیلی آبرودار است اول به او بدهید و دو خانواده دیگر اگر اضافه آمد به من هم یک بسته بدهید ----خیلی تعجب کردم رفتم به در خانه ای که آن زن گفت ---در زدم زنی جوان در را باز کرد بسته ی گوشت را به او دادم کلی خوشحال شد از چهره اش این را خواندم به بهانه ی آب خوردن داخل خانه شدم ----یک اتاق بود که شیشه نداشت دور تا دور پنجره ها را با پلاستیک پوشانده بود ---ظرفشوئیش چکه میکرد و خراب بود ---اثاثی در حد بسیار کم داشت ---یک قالی رنگ و رو رفته و پاره -----سه بچه داشت و شوهرش را در حادثه ای از دست  داده بود ---با دیدن آن اتاق کوچک و خرابه خیلی خیلی دلم گرفت ---چند بسته دیگر گوشت آوردم و به او دادم مقداری هم پول به زور بهش دادم نمیگرفت ولی من اسرار کردم

کله پاچه و دل و قلوه گوسفند را هم به او دادم و از خانه اش با دلی پر خون بیرون آمدم ---دو خانه دیگر هم که رفتم همین بساط بود

خیلی ناراحت شدم همه ی آنها آبرو دارانی بودند که دست گدائی به طرف کسی دراز نمی کردم ----خلاصه نذریها را پخش کردم وبه در مغازه

آن مرد رفتم او گفت همه ی اینها مستحقند و آبرو دار

چیزی که مرا تعجب زده کرده بود گذشتی بود که در حق هم داشتند . این میگفت اون محتاجتره اون میگفت اون محتاجتره ---

چند بسته بیشتر باقی نمانده بود که پسر بچه ای به نزدم آمد و گفت : خانم میشود یک بسته هم به من بدهی ؟ گفتم چرا نمیشه

گفت آخه مامانم بهم گفته اگه قسمتت بشود که یک بسته نذری بگیری فردا بهم آبگوشت میدهد آخه خیلی دلم آبگوشت میخاد

آتیش گرفتم آنچه باقی مانده بود را به پسر بچه دادم و با ناراحتی زیاد روانه ی خانه شدم .از آن روز به بعد هر وقت نذری داشتم میبردم آن جا و تقسیم میکردم و به تمام آشنایان و فامیلهایم هم گفتم اگر نذری دارید این آدرس را بگیرید و آن جا بروید پخش کنید .

///////////

کسی که محتاج باشد هرگز دست گدائی به سوی کسی دراز نمیکند گدایانی که در تهران گدائی میکنند گدا نیستند کلاه بردارانی هستند که یک دست لباس پاره تنشان میکنند و راه میافتند به گدائی کردن

آبرو دار گدائی نمیکنند . هرگز به این جور افراد ترحم نکنید اگر زیر نظر بگیریدشان تماما در خانه های بالا شهر و آن چنانی زندگی میکنند و کاری آسانتر از تکدیگری پیدا نکردند .آ

آنها حتی پول هم نزول میدهند .

یکی از  دوستانم گدائی را به من نشان داد و این  فلجم هست اسمش هوشنگه همه میشناسندش او پول نزول میدهد 

بارها و بارها شده در رسانه ها این تکدیگران را گرفتند پیشنهاد کار دادند ولی گفتند که از گدائی بیشتر در می آورند 

//////////

اگر خواستید در تهران به کسی کمک کنید به آن جوانی کمک کنید که از حرفه ای که بلد است استفاده کرده و روزیش را در می آورد

چون بیکار است ------به اون جوان کمک کنید نه تنها این دنیا را بلکه آخرتتان را هم خریدید ----جوانانی هستند که لیسانسه هستند و بیکار اما گیتاریستند گیتاری به دست میگیرند و گیتار میزنند هم دل مردم را شاد میکنند و هم از راه حلال زندگی خود را می گذرانند . دست گدائی هم به هیچکس دراز نکرده و نمی کنند تا کار گیر بیاورند ----

زن و مرد -----پیر و جوان ----بچه هائی که دست دراز میکنند و از شما تکدیگری میکنند .مخصوصا حول و حوش انقلاب اینها کلاه بردارند به اینها رحم نکنید که متاسفانه پر شده از این جور آدمها در تهران

بدانید به کی و به چی کمک میکنید در صدقات بریزید بهتر از این است که به این جور آدمهای بی عار کمک کنید

که نه تنها صواب نکرده اید بلکه گناه هم کرده اید 

تو دوستای خودتون ببینید کدومشون آبرو داره و نمیتواند دست به کسی دراز کند .

بگذارید یک خاطره برایتان بگویم


دوستی داشتم زه یک مهندس بود پول خرد جیبش میلیون بود سیگار میکشید وینستون یک روز به خانه ی من آمد دیدم به جای وینستون از این سیگار آشغالیا میکشید گفتم این چه سیگاریست که میکشی تو که از این سیگارها نمی کشیدی ؟ گفت میگویند اینا بهتر است .

فهمیدم دستش خالیست و به کسی حرفی نمیزند .

من تنها کاری که کردم مقداری پول بدون این که بهش بگم داخل کیفش ته کیفش گذاشتم

وقتی به خانه رفته بود پولها را داخل کیفش دیده بود  فهمیده بود که من داخل کیفش پول گذاشتم .

اینو بعدها به خواهرم گفته بود و گفته بود کاری که او کرد اون موقع برای من به اندازه ی یک میلیارد تومان ارزش داشت .

هرگز یادم نمیرود او با این کارش درس خوبی به من هم داد و من به کسانی از این به بعد کمک میکنم که آبرو دار باشند و نتوانند به کسی دست دراز کنند .

خیلی ها ظاهری بسیار آراسته دارند اما به قدری محتاج هستند که تو تصورتان نمیگنجد .

به لباس آدما توجه نکنید

تحقیق کنید ------------به جا کمک کنیدN-A

اونی که لباس پاره پوره میپوشد محتاج نیست کلاه برداره