Untitled-1

1


9


Untitled-1

سازمان مدیریت بحران


2

با سلام من از متل قو با شما حرف میزنم

من اونجا بودم خدا خیلی به ما رحم کرد که به علت بیماری پدرم مجبور شدیم یک روز دیگر بمانیم فردا حرکت کنیم که ای کاش یک روز دیگر میماندیم و به قفل شدن جاده برنمیخوردیم رادیو میگفت جاده نیمه قفل است اما قفل قفل بود پیاده میرفتیم زودتر به تهران میرسیدیم .وقتی دیدم باران به شدت میبارد  فهمیدم این بارندگی بزودی سیل راه می اندازد چرا اطلاع رسانی به موقع نشد و اطلاع رسانی نشد .نباید اجازه میدادند مسافران از جاده ی چالوس عزم بازگشت کنند .  همیشه باید از یک روز قبل چنین پیشگوئیهائی بکنند و اطلاع رسانی کنند .خدا رحمت کند کسانی را که در این حادثه جان خود را از دست دادند .

شهری با آن همه مسافر کادر بیمارستانی کاردان کم در آن جا مستقر است  .

پزشگ به بیماران اسهال استفراقی دیازپام میزدند .البته حقم داشت آنقدر مریض آن جا بود همه هم اورژانسی و  معلومه یک پزشگ از پس اون همه مریض برنمی آید و خدا وکیلی قاطی میکند .

پدر  خود من اسهال و ستفراق شد و پزشگ اون جا برایش در سرم دیازپام زد که نزدیک بود موقع رفتن به دستشوئی خون ریزی مغزی کند .به همین منظور تصمیم گرفتیم که برگردیم تهران چرا که بیمار ما سنی ازش گذشته بود و هر آن ممکن بود تلف شود .که ای کاش نمیرفتیم یک روز دیگر میماندیم نمی دانستیم جاده قفله ...آنقدر بیمار بود و پزشک یک نفر بود ...یکی را آنقدر زده بودند که صورتش را از ریخت انداخته بودند چرا؟ میخاستند ماشینش را بدوزدندو او اجازه ی این کار را به آنها نداده بود . بدبخت خواسته مالش را نجات دهد خودش را دربو داغون کردند ... عوض این که بیمار را اول به پزشگ قانونی بفرستند ...تازه دزدان را هم آزاد کرده بودند .چرا ؟ نمیدانم . خلاصه عزیزان من موقع رفتن به شمال همه ی جوانب را در نظر بگیرید .اول کمی اطلاعات داروهای گیاهی داشته باشید و حتما با خودتان ببرید چرا ؟ چون نمیدانید کجا و در چه موقعیتی قرار میگیرید . اگر من  خاکشیر با خودم به شمال نبرده بودم بیمارمان تلف شده بود خاکشیر را به بیمار دادم بلافاصله چند دقیقه بعد تمام زردآب معده اش خالی شد و نفسی راحت کشید و کلی هم مرا دعا کرد .بعد مواظب باشید شمالیها البته بعضی نمیدانم چرا این قدر با تهرانیها بد شدند نمره ی تهران میبینند قصد جنگ و دعوا دارند . چرا ؟ نمیدانم عین خروس جنگی کوچکترین چیز را میخواهند دعوا کنند. خوب شما هم توی اون شهر غریب هستید و معلومه همه همشهریند وهوای هم را دارند پس

تا آن جا که ممکن است با کسی در نیفتید ....

از شما عزیزان تقاضامندم در مورد پرسنل بیمارستانهای شمال کشور دقت بیشتری کنید و پزشگان کاردان در آن جا مستقر کنید باید در شمال یک کادر بسیار مجرب در بیمارستان باشند با وجود آن همه مسافر .

ا

کسانی که در این چند روز گذشته به  شمال مسافرت کردند برای همیشه پشت دستشان را داغ کردند که دیگر تا درست شدن جاده ها و تشخیص به موقع هوای کشور و مدیریت بحران به این شهر ها مسافرت نکنند . وقتی جاده ی چالوس بسته شد تمامی مسافران از جاده ی رشت عزم بازگشت کردند

جاده ی رشت ----تهران  مملو از مسافر بود

درست مثل زمانی که در تهران  وقتی ترافیک سنگین است و دنده ی ماشین از یک و دو تجاوز نمیکند بود

از بسکه دنده یک و دو کردیم پاهایمان نای حرکت ندارد .

پلیس راه همه جا مستقر بود  همه جا تمامی پرسنل 48 ساعت رو پا بودند . بسیار زحمت کشیدند اما به قدری ترافیک بالا بود که از کنترل خارج شده بود .

همه پیاده میشدند تا پاهایشان را حرکت بدهند خشگ نشود . تمامی مسافران کلافه شده بودند بعضی همان گوشه کنار می ایستادند و چادر میزدند و میخوابیدند . چنین چیزی تا به حال من در طول زندگیم ندیده بودم .

تعجبم از این است که وقتی باران به  کوب میباریرید به طوری که اگر یک ثانیه بیرون از ویلایتان می آمدید انگار دوش گرفته اید

چه طور اجازه داده بودند وسایل نقلیه از جاده ی چالوس عبور کنند و به این مصیبت گرفتار شوند . از کی باید پرسید و چه کسی را مقصر دانست ؟

بین رود بار و قزوین ----درست ده دوازده کیلومتر مانده به قزوین ترافیک سبک شد ---استراحتگاهی در آن جا بود بین رودبار و قزوین ----از این مسافر دربه داغون مردی دم درب دستشوئی ایستاده بود و میگفت اول دویست تومان را بدهید بعد بروید .دستشوئی تصورش را بکنید خود ما یک بیمار اسهال و استفراقی 65 ساله داشتیم  صف دستشوئی بینهایت شلوغ همه صف بسته بودند صفی به چه طویلی مردم را راضی کردیم که نوبت را به مریض ما بدهند و الحق که همه مردانگی کردند و نوبتشان را به بیمار ما دادند .حالا رسیدیم جلو  بیمارمان میخاد بره دستشوئی با اون حال مرتیکه میگوید اول دویست تومان بدید !!!آقا چه مدیریت بحرانی ؟؟؟ بحران باید همه ی موارد را ببیند همه موارد را 

حسابشو بکنید اون مسافرا با اون اعصاب ---صبح زود ساعت 4 صبح امروز 30 تیر خسته و کوفته یک مسیر سه تا چهار ساعته را 22 ساعت پیموده  بودند ----دم در دستشوئی ایستاده بودند و بایستی برمیگشتند دویست تومان میبردند تا اجازه دهند از دستشوئی استفاده کنند .

به کی باید گفت و از چه کسی شاکی بود ؟ کدوم مدیریت ؟؟؟

روستائی را که با جمعیت قلیل با تزریق میلیارد ها میلیارد پول تبدیل به یک شهر توریستی می شود  ----مدیریت بحران باید پاسخگوی این همه جان باخته باشند ---باید به فکر یک بیمارستان با کادر متخصص در آن جا بود --ودر آن جا مستقر کرد ----از مسئولین عاجزانه تقاضامندیم رسیدگی کنند

وگرنه همین می شود که هست .  ---با تشکر فراوان از آقای حسین فراغت

11


8


16

7a

7



4a