سام پسر نریمان، پدر زال و پدر بزرگ رستم است. او از تبار گرشاسپ (پهلوان)، پهلوان اسطورهای ایران می باشد. شاید در آغاز جوانی سام صاحب فرزند نمیشد این موضوع را فردوسی تلویحاً در داستان «اندر زادن زال» گزارش میکند. زمانیکه زال به دنیا آمد همهٔ موهای تنش سفید بود و کسی از شبستان جرئت نکرد این خبر را به سام برساند و یک هفته خبر مسکوت ماند. عاقبت دایهای شیردل پیش سام آمد خبر تولّد را به سام گفت و وی فوراً به شبستان آمده و کودک را سپید موی دید بسیار برآشفت.
نگرانی سام از تولد زال
سام بیشتر بخاطر آن نگران بود که اگر بزرگان و سرداران زابلی هنگام جشن تولد فرزندش او را سپیدموی یافتند و از او دلیلش را پرسیدند چه جوابی به بزرگان دارد بدهد، بر همین اساس تصمیم گرفت تا کودک را که اهریمن نژاد نامیده بود از خود دور کند تا مورد شماتت قرار نگیرد. اقدام سام بدین صورت نقل شده:
چو آیند و پرسند گردنکشان | چه گویم ازین بچّهٔ بدنشان | ||||
چه گویم که این بچّهٔ دیو چیست | پلنگست و دو رنگست و گرنه پریست | ||||
ازین ننگ بگذارم به ایرانزمین | نخواهم برین بوم و بر آفرین | ||||
به فرمود پس تاش برداشتند | از آن بوم و بر دور بگذاشتند | ||||
بجایی که سیمرغ را خانه بود | بدان خانه این خُرد بیگانه بود | ||||
نهادند بر کوه و گشتند باز | برآمد برین روزگاری دراز |