یک سلام به پائیز کنیم
سلام بلا تکلیف
روز سردی الان آفتابی یک ساعت دیگر بارانی هستی
یک هیزم شکن وقتی خسته میشود که تبرش کند بشه !
نه این که هیزمش زیاد باشه
تبر ما انسانها باورهامونه نه آرزو هایمان
///////////
خر گفت : علف آبی است
گرگ گفت :نه سبز است
رفتند نزد سلطان جنگل ماجرای اختلاف را گفتند ...
شیر گفت : گرگ را زندانی کنید
گرگ گفت :مگر غلف سبز نیست ؟؟
شیر گفت سبز است ولی دلیل زندان تو
بحث کردن با خر است...
هرگز با نادان بحث نکن
/////////
هرگز در زندگی این دو را ابراز نکنید :
اول آن چه نیستید ...دوم همه ی آن چه هستید ....
همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوان گفت
ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت !
چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ بزنی شکست با کوزه است...
با آدمائی که تکلیفشون با خودشون روشن نیست دوست نشین چون شما رو هم بلاتکلیف میکنن !...
//////////
روزی مرگ از زندگی پرسید:
آن چیست که باعث میشود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم ؟ زندگی لبخندی زد و گفت دروغی که در من وجود دارد و حقیقتی که در تو نهفته
///////////
راز دل با کس نگفتم چون ندارم محرمی
هر که را محرم شمردم عاقبت رسوا شدم !
راز دل با آب گفتم تا نگوید با کسی
عاقبت ورد زبان ماهی دریا شدم...
////////////
اگر دنیای ما ---دنیای سنگ است
بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است .
اگر دنیای ما دنیای درد است
بدان عاشق شدن از بهر رنج است
اگر عاشق شدن پس یک گناه است
دل عاشق شکستن صد گناه است
////////////
پیرزنی د رکوفه ای نشسته بود
مردی روبرویش نشسته بود و آدامس میجوید
پیرزن به مرد گفت :
پسرم ممنونم ازت که میخواهی حرف بزنی تا حوصله مون سر نرود
اما ...گلم عزیزم پسرم
من کاملا کرم
////////////
در این بازارنامردی به دنبال چه میگردی ؟
نمی یابی نشان هرگز
تو از عشق و جوانمردی
برو بگذر از این بازار
اگر چون کوه هم باشی
در این دنیا تو می بازی
/////////
اگر با یک پتو خوابیدی و موقع بیدار شدن دو پتو روی خودت دیدی
بدان
آن مهر مادریست
اگ با دو پتو خوابیدی و با یک پتو بیدار شدی
بدان که
مردم آزاری کسی نیست جز برادرت
و اگر با یک پتو خوابیدی و بلند شدی و دیدی که بیست پتو رویت است
بدان که
خواهرت داره اتاق را تمیز میکند
اگر بیدار شدی و دیدی که از سرما مردی و نمیدونی کجایی و هیچ پتوئی روت نیست
تعجب نکن !!!
مطمئن باش که با پتوی پدرت خوابیدی و اون تو را کشیده انداخته تو حیاط
اگر بی پتو خوابیدی و بی پتو از خواب بیدار شدی
مطمئن باش جز همسرت کسی تو خونه نبوده
///////////////
پیرمردی مبایلش را برد تعمیر کند
تعمیر کار موبایل آمد و بهش گفت : پدر جان موبایلت سالم است و هیچ عیبی ندارد
پیر مرد با چهره ی غمگین گفت :
پس چرا ؟
چرا چی ؟
پس چرا هیچکدام از بچه هام بهم زنگ نمیزنن
//////////
شروع حادثه ...
بعد از دو بوق ممتد بود .
به هم رسیدن ما
یک تصادف بد بود .
بهم رسیدن ما
انهدام و ویرانی
شروع گریه و آژیر و ...
رفت و آمد بود
نه عشق ----نه عقل ----نه التماس ----نه زاری -----هیچکدام بدادمان نرسید
خدای گوشه نشینی که کنج معبد بود
نیاز
تا تن بی تابمان تنزل کرد
وزندگی
که فقط تلخی مجدد بود .
دو حجم له شده
در هم مچاله ایم اکنون ...
که عشق خاطره ای از تصادفی ....
بد بود بد
////////////
درد ما
بی خبریست ----روز و شب تکراریست -----آسمانیست که هوایش سرب است---
درد ما درمان ندارد لیکن
باید این جور گذر عمر ببینم
///////////////
دلم میگیرد
از خورشیدی که گرم نیست
دلم میگیرد
از سردی دستانی که دستت را می فشارد
دلم میگیرد
از آدمهائی که در پس نگاه سردشان با لبخندی گرم فریبت میدهند .
دلم میگیرد از نوری که تاریکی میدهد
دلم میگیرد از کلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت میدهند
دلم میگیرد از نگاهی که به توست و هیچ وقت تو را نمی بیند
//////////
کوچه ها را بلد شدم
خیابانها را --- رنگها را ...
جدول ضرب را ....و دیگر در هیچ راهی گم نمیشوم .اما...هنوز میان آدمها گم میشوم .... من آدمها را بلد نیستم ...
////////////////
هیس !!!!
یواشتر از عشقتون بگید !!!!
شاید کسی تنها باشد !!!!
اینقدر این با هم بودنتونو به رخ نکشید ....
قدرش را بدانید ...
ساعتها نگاهش کنید ...
برایش وقت بگذارید ....
از کنارش بودن لذت ببرید ...
فقط یک کم یواشتر !!!!
شاید یکی برای عشقش دلش تنگ شده باشد !
/////////////
کسی را برای دوستی انتخاب کن که قلب بزرگ داشته باشد
تا مجبو رنشی برای این که در قلبش جا بگیری خ.ودت را کوچک کنی
/////////////
صبر کردن دردناک است .... و فراموش کردن دردناکتر ولی
از این دو دردناکتر این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش ...
//////////////
در بین مردم تنها عقل است که به عدالت تقسیم شده
زیرا
همه فکر میکنند به اندازه کافی عاقلند .
//////////////
مرداب بای به دست آوردن نیلوفر سالها می خوابه تا آرامش نیلوفر
به هم نخوره ...
پس اگه کسی را دوست داری برای داشتنش سالها صبر کن
///////////////
راز عشق را در نگاهت باز کن
عشق من را در دلت آغاز کن
گر خواستی مرا در نزد خود
تلفن را بردار از ما یاد کن
///////////////
خستگی را زندگی کرده ام
میخواهم کمی هم زندگی را خسته کنم ...!!
گاهی دلم از هر چه آدمیست میگیرد !
گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه میخواهد ...
نه به شکل دوستت دارم و یا نه به شکل بی تو میمیرم ...
ساده باشد مثل دلتنگ نباش فردا روز دیگریست ...
فردا روز دیگریست
//////////////
بعضی دردها را نباید گفت !
نباید تقسیم کرد یا با کسی در میان نباید گذاشت
زخمش سر باز کند ...
باید بماند بین خودت دلت و چشمهایت ...
اندازه اش را ...عمقش را...حجمش را ....فقط خودت میدانی و خدایت ...
//////////////
مادر خطاب به کودک خردسالش :
هیچ میدونستی وقتی که اون شیرینی را برمیداشتی در تمام مدت خدا داشت تو را میدید ؟
کودک :اره مامان جونم !
مادر : فکر میکنی به تو چی میگفت ؟
کودک : میگفت غیر از ما دو نفر کسی نیست .
پس میتوانی دو تا برداری !
خداوند امید شجاعان است نه بهانه ترسوها