سعید کنگرانی وقتی معتاد شد مدتها در شاهین شهر اصفهان زندگی میکرد.....علت نابودیش شهره آغداشلو بود
نحوه معاشرت با شهره اعداشلو .
تمرین تئاتر که میرفتیم، «پرویز صیاد» میخواست
«حسن کچل» را بازی کند و سرش را تیغ انداخته بود.
میآمد سر تمرینهای ما.
ما هم با بیژنخان مفید سر تمرینهای او به کارگاه نمایش میرفتیم.
من شهره
آغداشلو را آنجا شناختم. اصلاً هم نمیدانستم همسرش «آیدین آغداشلو» است.
الان هم دارد فامیل ایشان را حمل میکند.
یک روز ایشان به من گفت دوست دختر
داری؟
و سر ما را با یک مشت از این حرفها گول مالید.
بعد هم کسی را به من
معرفی کرد.
من هم روی همان نگاه پایین شهری، سخت به این خانم که 15،16
سالی از من بزرگتر بود، دل باختم.
عموی این دختر خانم «هوشنگ انصاری» بود و
پدرش در امور بینالملل دربار و همکار دکتر امامی، یکی از همسران اشرف
بود.
من خاطره بسیار تلخی از خانم آغداشلو دارم.
یک نمونهاش مهمانیهای جشنواره فیلم تهران. در طول
این جشنواره دو کوکتل در کاخ سبز اشرف برگزار شد.
بازیگران خارجی میآمدند
تا با بازیگران ایرانی آشنا شوند.
برای دو تا از این مهمانیها اسم مرا هم
رد کردند و بهخاطر شنیدههایی که از این ماجراها داشتم، ترس وحشتناکی بر
من مستولی شده بود.
به هر حال بهصورت مهمان رفتم و هیچ اتفاقی هم در آنجا نیفتاد، جز اینکه با کسانی آشنا شدم که بیشترشان در فکر تصرف من بودند. ی
یکی
از آنها هم خانم آغداشلو و دوستانش بودند که دوره جوانی را برایم تبدیل
به دوره سیاهی و تباهی کردند و پای مواد مخدر به زندگی من باز شد.
فکرش را بکنید کسی که همیشه به همراه داشتن مسواک و خمیردندان معروف بود و حتی سیگار هم جز یکی دو بار نکشیده بود و همیشه صبحها طناب میزد، به چنین وادیای افتاد.
این اعتیاد از چه زمانی شروع شد؟
دو سال بعد از «در امتداد شب» و در اثر روابط طراحی
شده ناجوانمردانهای که واسطه آن شهره آغداشلو بود.
بعدها متوجه شدم یک پای
قضیه هم [...] بود. بنا به دلایل شخصی که خودم در زندگی ایشان ناظر بودم،
در لباس یک دوست وفادار پایین شهری این ارتباط را برقرار کردم، ولی بعدها
متوجه شدم نظر ایشان و کمبودهایشان بهگونهای است که پشت سر من گفتند که
ایشان مونوپولی بنده یعنی شرکت فیتسی است.
جلوی رویم که جرأتش را نداشتند بگویند، در حالیکه من اصلاً با این شرکت قرارداد پنج ساله نبستم. فقط برای «در امتداد شب» قرارداد بستم و بعد هم سال به سال کار میکردم.
من به جایی رسیدهام که با شجاعت از خودم و جهان
خودم حرف میزنم که خدا این قدرت را به من داد که دوربین را به طرف خودش
برگرداند و از جا بلند شود و تابوی شهرت را بشکند.
جهان مواد مخدر جز
سیاهی و با دیو زندگی کردن چیزی نیست.
پسری که عزیز خانواده، مودب، فروتن و پاک بود، ناگهان آزادگیهای سفره پدریاش تبدیل شد به چنین جوانی.
من زمانی با واسطهگری خانم آغداشلو با اینگونه
زنها آشنا شدم که بسیار آدم مقیدی بودم و همینطوری به کسی راه نمیدادم.
نامزدم هم دبیرستانی بود و بین دو خانواده درباره ازدواج ما صحبت شده بود و
همیشه تصویرش جلوی چشمم بود، ولی آنها با ولنگاریهایشان مرا به دام
کشیدند.
من نه چیزی درباره مواد مخدر میدانستم و نه در خانوادهام چنین چیزی سابقه داشت، بعد از یکسال متوجه شدم بهصورت «بخوری» مرا معتاد کردهاند.
یعنی مواد مخدر را در موهایشان میریختند و روی آن
اسپری می زدند.
من به لحاظ اعتقاداتی که داشتم آدم یکهشناسی بودم و هرزگی
را نمیشناختم و اصالتاً برای اینکه مرد خانواده باشم تربیت شده بودم.
یکجور یکهشناسی که پدرم داشت و برادرهای دیگرم نیز دنبال کردند و متاسفانه من بهخاطر این شیوه زندگی از آنها عقب افتادم و وارد این وادی خطرناک شدم.
از اینجا به بعد لحن حرف زدنم تغییر خواهد کرد، چون
امروز حال و وضعیتی را پیدا کردهام که حتی برایشان دعا میکنم که از آن
وضعیت نکبت رها شوند، چه رسد به اینکه بخواهم نفرینشان کنم.
تاوانی که صحبتش را میکنم این است که از این تاریخ چیزی وارد زندگیام شد که به خرمن جوانیام کبریت کشید.