بختک موجودی تخیلی است که ....
بختک چیست ؟
آیا تا به حال بختک به سراغتان آمده است ؟
مسلما جواب شما -----آ ری
بختک در باورها و افسانه ها ی ایرانی نام موجودی تخیلی است که شبها قصد خفه کردن افراد در خواب را دارد
برخی منابع نیز بختک را با کابوس هم معنا دانسته اند
البته بختک با کابوس هم معنا نیست
بختک موجودی نامرئی است که شب هنگام بر بدن انسان چیره میشود
و تمام بدن را در اختیار میگیرد و همه ی بدن قفل میشود
درین حالت انسان فقط نظلره گر ناتوانی خود است .
ترسی بدون هیچ گونه دلیل
وجود انسان را فرا میگیرد و انسان توان کوچکترین واکنش را ندارد
در برخی باورهای قدیمی معتقدند که بختک روی سینه افراد مینشیند
تمام وجود آنها را فلج میکند .
شاید ترس انسان گرفتار از این موجود نیز بدلیل این است
که حضور آنرا بر روی خود احساس میکند ولی نمیتواند آن را ببیند .
برخی دیگر بر این باورند که بختک در درون انسان رخنه میکند و بدن را در اختیار میگیرد .در
اصطلاح بختک روی زندگیش افتاده نیز ازین جا وارد ادبیات فارسی شده است .
بختک یا فرنجک به عقیده عوام کنیز اسکندر بود .
هنگامی که کلاغ به مشک محتوای آب حیات که اسکندر با خود ازظلمات آورده بود منقار زد و آن را درید
و آب حیات بر زمین ریخت .
این کنیز بی درنگ مشتی از آن آب را برداشته نوشید و اسکندر که سخت خشمگین شده بود
به ضرب شمشیر بینی او را بینداخت
و فرنجک از گل و به قولی از خمیر بینی یی برای خود ساخت .
فرنجک که به سبب نوشیدن آن آب عمر جاودانه یافته است
چون کسی را به پشت خفته ببیند بر سینه او میجهد .
اگر در آن حال خفته بیدار شده چنگ در بینی او اندازد فرنجک از بیم آن که بینیش کنده شود
گنجی از گنجهای اسکندر را که میشناسد رشوت خواهد داد تا دست از بینیش بردارد
بختک که به سبب همین افسانه بینی گلی دماغ گلی و خمیری نیز خوانده میشود
به عقیده عوام در تاریکی و به خصوص زیر درخت ها و در جنگل ها و باغها میگردد .
ظاهرا این اعتقاد از نا آگاهی عوام به گاز کربنیکی که شب ها از گیاهان متصاعد میشود و کسی را که در جنگل یا زیر درخت خفته باشد
به خفتان می افکند ناشی شده است .
برخی افراد معتقدند در صورتی که بتوان گلو یا دماغ بختک را گرفت میتوان هر آرزوئی کرد تا بختک آن را بر آورده کند .
/////
پنج شنبه بود طبق معمول مثل هر شب که رفتم بخوابم
داشتم به برنامه درسی فردام فکر میکردم
خوابم برد
ساعت 2 یا سه شب بود که احساس کردم دارم خفه میشم
عرق کردم
از خواب پریدم یه سایه سیاه جلوی چشام دیدم روی سینه ام بود و میخندید
بدنم قفل قفل شده بود
نه حرکت و نه میتونستم داد بزنم
میخواستم داد بزنم
نمیتونستم
شده بارها این اتفاق افتاد
بارها بختک روم افتاده
میخواهی داد بزنی نمیتونی میخواهی بلند شی نمیتونی
قفله قفلی