Image result for photo teacher

معلم :

توانا بود هر که دانا بود ....

شاگرد سخن معلم را قطع کرد و گفت :

آقا اجازه

توانا بودهر که دانا بود

ز ثروت دل پیر برنا بود

تهی دست به جائی نخواهد رسید

اگر چه شب و روز  کوشا بود

ندانست فردوسی پاکزاد

که شعرش در این ملک بیجا بود

گر او را خبر بود از این روزگار

که زر بر همه چیز والا بود

نمیگفت آن شعر معروف را

توانا بود هر که دانا بود

///////

معلم مات بر جا ماند

گفت :

آخ دندانم...آخ دندانم...حال چه کنم

شاگرد خردانه گفت :

بروید دفتر ...

پنبه را ....10 قطره روغن و 2 قاشق روغن زیتون آغشته کنید و اطراف ددندان قرار دهید.

نتیجه را خواهید دید

معلم فورا به دفتر رفت

و جویای روغن زیتون و چند قطره روغن شد

آن را بر روی پنبه ریخت و اطراف دندان گذاشت

با کمال تعجب و در عین ناباوری !!!!!!؟؟؟؟؟

دید که فورا درد دندانش افتاد

برویش نیاورد و گفت :

دندان دردم خوب نشد

شاگرد گفت :

حقت بود درد بکشی

من اشتباه کردم کمکت کردم

معلم گفت :

کس نخارد پشت من

جز ناخن انگشت من

شاگرد بلافاصله جواب داد

تو پشت منو بخارون منم پشت تو را میخارانم

این به اون در میشه

معلم از پس شاگرد بر نیامد و گفت :

تو بچه کجائئ ؟؟؟گفت : ؟آقا معلم میخی چی کار

معلم گفت : میخام بدونم

شاگرد گفت : بعدش میخی چی کار ؟

گفت میخام بدونم از کدام شهر و دیاری

شاگرد گفت : بعدش میخی چی کار؟

معلم میگه بعدش بعدش بعدش بعدش بعدش بعدش

میخام  .....

شاگرد حرف معلم را بلافاصله قطع میکند و میگوید

بزرگترین اشتباه ما انسانها در رابطه هایمان

این است که :

نیمه میشنویم

یک چهارم میفهمیم

هیچی فکر نمیکنیم

و دو برابر واکنش نشان میدهیم

حال شما این چونینید

واکنش شما در برابر من واقعا از ادب به دور است

شما فکر میکنید من نمیفهم میخواهید جمله تان را با چه تمام کنید

واسه همینه که جوابتان خیلی مودبانه دادم و جسارت نکردم.

معلم از گفته اش پشمان میشود و میگوید:

آفریندرس خوبی به من دادی

آدمی باید بعضی چیزها را بپذیرد