یا سالار شهیدان حسین ...
صبح عاشورا
ابتدا حسین بریر پسر خضر از زاهدان نامدار کوفه را جهت موعظه جانب لشکر عمر سعد فرستاد،
ولی آنان
اعتنا نکردند.
سپس خود به نزد آنان رفت تا اتمام حجت کند.
او گفت مرا بین
دو چیز مخیر کردهاند.
یا بجنگم و یا ذلت پذیرم و با یزید بیعت کنم،
ولی ذلت از ما دور است؛ لذا با شما میجنگم.
سپس سپاه عمر سعد جنگ را آغاز کرد.
این حمله با تیراندازی عمر سعد به طرف اردوگاه حسین بن علی آغاز شد.
شمر هم به نیروهای خود دستور داد که حملهای گروهی بکنند و سپاه حسین را نابود
کنند.
همه گردانهای سپاه کوفه در این حمله شرکت داشتند.
یاران حسین هم در
مقابل این هجوم تلاش کردند که از خود دفاع کنند و نیمی از یاران او (غیر ازبنی هاشم )
در این حمله نخست کشته شدند.
شمار کشتهشدگان این حمله را ۴۱ تن گفتهاند.
جنگ گروهی و تن به تن تا نماز ظهر ادامه یافت.
هنگام نماز حسین به زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی دستور داد با نیمی از یاران در مقابل او صف بکشند تا بتواند به نماز بایستد.
دشمن در هنگام نماز آنها را تیرباران کرد.
سعید بدن خود را سپر قرار داد و کشته شد.
صبح روز دهم محرم،
حسین لشکریانش را که ۳۰ اسب سوار و ۴۲ پیاده بودند را
آماده کرد.
سمت چپ سپاه را به حبیب بن مظاهر، سمت راست را به زهیر بن قین و
قلب را به عباس سپرد.
وی همچنین دستور داد که دور تا دور خیمهها، هیزم
جمعآوری کنند و هیزمها را آتش بزنند.
خود نیز به خیمهای که قبلاً آماده
کرده بود رفت و خود را معطر به مشک نمود و صورتش را اصلاح کرد.
سپس در حالی
که سوار بر اسب بود و قرآنی به دست داشت،
مناجاتی زیبا با خداوند نموده و
با مردم کوفه نیز سخن نمود و گفت که خدا ولی اوست و دین را محافظت خواهد
کرد.
به مردم سخنان محمد که وی و حسن را سرور جوانان بهشت خوانده بود و
جایگاه خانواده اش را یادآوری نموده و از آنان خواست تا فکر کنند که آیا
کشتن وی، امری مشروع است؟
سپس مردم کوفه را به خاطر اینکه پیشتر از وی
خواسته بودند تا پیششان بیاید،
سرزنش نمود و درخواست کرد تا اجازه دهند وی به یکی از سرزمینهای اسلامی برود که در آنجا امنیتش تأمین باشد.
اما دوباره
به وی گفته شد که اول از همه باید تسلیم یزید گردد.
حسین در پاسخ گفت
که
هیچگاه خودش را همانند یک برده تسلیم نمیکند.
حسین از اسب پیاده شد و دستور داد تا مهار اسب را ببندند به نشانهٔ اینکه هرگز از معرکه جنگ فرار نخواهد کرد.
بن یزید بن ریاحی تحت تأثیر قرار گرفت و به سپاه حسین رفت و کوفیان را به
خاطر خیانت به حسین سرزنش کرد که البته تأثیری بر روی آنان به وجود نیامد و
سر انجام حر در میدان نبرد کشته شد.
حسین به اتکای یارانش تا موقعی که تمامی یارانش کشته نشده بودند، وارد جنگ نشد و نمیجنگید.
زهیر بن قین از مردم کوفه خواست که به حرف حسین گوش داده و وی را نکشند.
اما آنها با دشنام و تهدید پاسخ وی را دادند و شروع به تیراندازی نمودند.
جنگ شروع شد.
بال راست سپاه کوفه به فرماندهی عمرو بن حجاج حمله برد اما با
مقاومت لشکر حسین مواجه شده و عقب نشست.
عمرو دستور داد که لشکرش تن به
نبردهای تن به تن درنداده و تنها از دور اقدام به تیر اندازی کنند.
بال
راست سپاه کوفه به رهبری شمر بن ذی الجوشن حمله و محاصرهای بینتیجه انجام
داد و فرمانده سواران سپاه، از ابن سعد خواست که پیادهنظام و کمانداران
را به کمک وی بفرستد.
شبث بن ربیع که قبلاً از حامیان علی بود،
حال در لشکر
کوفه و تحت امر پیادهنظام ابن زیاد بود.
وقتی به وی فرمان حمله داده شد،
آشکارا گفت که
هیچ میلی به انجام این کار ندارد و سواره نظام و ۵۰۰ کماندار
این کار را انجام دادند.
سواران لشکر حسین که پاهای اسبانشان قطع شده بود
مجبور به پیاده جنگیدن شدند.
حسین و هاشمیان تنها از جلو میتوانستند پیش
روی داشته باشند و ابن سعد دستور داد که لشکریانش از همه جهات به سمت
خیمههای حسین رفته تا آنها را خلع سلاح کنند.
اما برخی از حامیان حسین که
در خیمهها خوابیده بودند با آنها سرسختانه جنگیده و مقاومت کردند.
ابن سعد
دستور داد که خیمهها را آتش بزنند.
قبلاً حسین دستور داده بود که دور تا
دور خیمهها آتش زده شود تا از ورود سپاهیان عمر بن سعد جلوگیری شود.
شمر به سمت خیمههای زنان حسین پیش روی نمود و میخواست خیمهها را بسوزاند که همراهانش وی را سرزنش نمودند که شرمگین شد و از این کار منصرف گردید.در یک حمله، سپاهیان ابن زیاد، خیمههای حسین را آتش زدند که این آتش مانع از پیش روی سپاهیان ابن زیاد گردید.
در ظهر،
حسین و یارانش نماز ظهر را به صورت
نماز خوف به جا آوردند.
بعد از ظهر، سپاهیان حسین، به شدت تحت محاصره قرار گرفتند.
سربازان حسین پیش رویش کشته میشدند و کشتار هاشمیان که تا به حال راهشان
برای ترک میدان جنگ باز بود نیز شروع گردید.
اولین هاشمی ای که کشته شد علی
اکبر پسر حسین بود.
سپس پسران مسلم بن عقیل، پسران عبدالله بن جعفر، پسران عقیل و قاسم بن حسن کشته شدند.
قاسم جوان و زیبا بود و به شدت زخمی شده و
از عمویش حسین درخواست یاری کرد.
حسین خشمگینانه برجست و با شمشیرش ضارب
قاسم را ضربتی زد.
آن شخص زیر سم اسبهای سپاهیان ابن زیاد افتاده و لگد مال
شد.
وقتی گرد و غبار ناشی از سم اسبها کنار رفت،
حسین پدیدار شد در حالی
که بدن قاسم را در آغوش داشت و به قاتلینش لعنت میفرستاد.
حسین جسم بی جان قاسم را به خیمههایش برد و در کنار دیگر قربانیان قرار داد.
جزئیات کشته شدن عباس در طبری و بلاذری نیامدهاست.
تنها به این اشاره
شده که حسین که تشنگی بر وی غالب گردیده بود،
از عباس خواست تا به فرات
رفته و آب بیاورد.
به نوشته واله یری عباس با ممانعت لشکریان ابن زیاد روبرو گردید و از خداوند درخواست کرد که
لشکریان ابن زیاد را که مانع از رساندن آب به وی میشوند را از تشنگی
بمیراند و دعایش مستجاب گردید.
عباس از ناحیه دهان و فک ضربت خورد.
او خونی
که از این دو ناحیه جاری شد را در کف دستانش جمع کرد و به آسمان پاشید و
به درگاه خداوند به خاطر مصائبی که بر حسین فرود آمده بود، شکایت کرد.
باید روایات دقیقی در مورد کشته شدن عباس در کربلا وجود داشته باشد که شیخ مفید به آنها اشاره کرده و میگوید که حسین و عباس در کنار هم در کنار رودخانه فرات پیش روی نموده اما عباس از حسین جدا شده و توسط دشمن محاصره گردیده و شجاعانه جنگید و در مکانی که امروز مزارش در آنجا است کشته شد.
در این هنگام سپاهیان ابن زیاد به حسین بسیار نزدیک شده بودند اما کسی
جرات نمیکرد به سوی حسین دست دراز کند.
تا اینکه مالک بن نسیر کندی ضربتی
به سر حسین زد و کلاهخودش از خون سرش پر گردید.
حسین کلاه خودش را عوض
نموده و سرش را با عمامه بست.
مرد کندی کلاه دریده را غارت نمود.
اما این
سودی به حالش نکرد.
چرا که بعد از آن پیوسته فقیر بود و با خواری زندگی
میکرد.
بخش حزن انگیز دیگر این لحظات،
کشته شدن طفلی است که حسین وی را بر
زانوانش قرار داده بود.
بر طبق یعقوبی، این طفل، نوزاد بود.
تیری گردن طفل را درید و حسین خون طفل را در کف دستانش جمع نمود و به آسمان پاشید و خشم خدا را از قوم پیرو شیطان خواستار گردید.
اما جرات ننمود به وی حمله کند و تنها درگیری لفظی بین آن دو شکل گرفت.
حسین آماده جنگ شد.
باید توجه داشت که حسین در آن زمان ۵۵ سال سن داشت و به اقتضای سنش نمیتوانست مداوم بجنگد.
به نقل از بسیاری از روایات، عبدالله بن حسن بن علی (برادر زاده حسین) خود را سر راه حسین قرار داد و هر چه حسین و زینب به وی میگفتند که به خیمهها برگردد، گوش نمیکرد.
عاقبت دست عبدالله بر اثر ضربت شمشیر قطع شد و حسین به وی وعده بهشت داد و سعی در تسکین درد برادرزاده اش داشت.
از یاران حسین، ۳ یا ۴ تن بیشتر نمانده بودند و حسین به سپاهیان ابن زیاد حمله برد.
حسین چون بیم داشت که پس از مرگش عریان در صحرا رها شود، چندین جامه پوشیده بود.
اما بعد از کشته شدنش تمامی آن لباسها را غارت نموده و بدنش عریان در صحرای کربلا رها شد.
ابن سعد ظاهر گردید و زینب به او گفت:
حسین دارد کشته میشود و تو تنها تماشا میکنی.
ابن سعد اشکهایش با شنیدن این سخن جاری گشت.
حسین شجاعانه میجنگید و یعقوبی و چند منبع شیعی دیگر میگویند که دهها تن را کشت.
اما برخی منابع دیگر حاکی از آن هستند که سربازان ابن زیاد اگر میخواستند میتوانستند حسین را در جا بکشند.
حسین وقتی به
طرف فرات میرفت تا آب بنوشد، تیری به چانه اش یا گلویش خورد.
سرانجام حسین از ناحیه سر و بازو آسیب دیده و بر صورت به زمین افتاد.
به خولی دستور داده شد که سر حسین را از بدن جدا کند،
اما وی متزلزل شد و نتوانست این کار را بکند.
از همین رو، سنان بن انس عمرو نخعی بعد از اینکه ضربتی دیگر به حسین زد،
سر وی را از بدن جدا نمود.
سنان سر حسین را به خولی داده و خولی سر را پیش ابن زیاد برد.
حجاج بن عبدالله بن عمار از سپاهیان ابن زیاد و مخالفان حسین گوید:«به
خدا هرگز شکسته دلی را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته شده باشند
و چون او محکم دل و آرام خاطر باشد و دلیر بر پیشروی.
خدا پیش از او و پس از او کسی را همانندش ندیدم وقتی حمله می برد پیادگان از راست و چپ او چون بزغالگان از حمله گرگ، فراری می شدند.»
نبرد به پایان رسید و سربازان ابن زیاد رو به غارت آوردند.لباسهای حسین، شمشیر و اثاثیه اش،
کفشها و روپوش یمانی اش همگی غارت گردیدند.
همچنین زیورآلات و چادر زنان نیز غارت گردید.
زین العابدین علی بن حسین که بیمار بود
در یکی از خیمهها بود و شمر میخواست او را بکشد.
اما ابن سعد مانع شد و اجازه نداد کسی به خیمهٔ وی وارد شود.
صفوف عزاداران حسین به خاطر وجود علی بن حسین است و نام «شهدای کربلا و طف» با نام وی عجین شدهاست.
۷۲
تن یاران حسین که ۱۷ تن از آنان هاشمی بودند و بر طبق محسن الامین، از لشکریان ابن زیاد ۸۸ تن کشته شدند.
حر بن زیاد ریاحی، ۴۰ نفر و بریر بن خضیر ۳۰ نفر، نافع ۱۲ یا ۱۳ نفر و حسین تعداد زیادی از لشکریان ابن زیاد را کشتند.