رابرت فراست =شاعر

نام ---رابرت فراست

فرزند ----ایزابل مودی----و ویلیام پریسکات فراست

مادرش آموزگار و پدرش روزنامه نگار

او به یاد ژنرال ایی لی نامگذاری شد

شاعر قرن بیستم آمریکا

متولد ---سانفرانسیسکو  1874

مرگ----1963

او در دانشگاه میشیگان تدریس میکرد

شعرهای او کلاسیک و دارای وزن و قافیه است .

شعرهایش اول خواننده را به منظره ای فرا میخواند

و در بندهای پایانی نتیجه ی فلسفه را به خواننده پیشکش میکند

شعر با خیال و زیبائی آغاز میشود و با حکمت پایان میگیرد این نظر خود شاعر است

چهار بار جایزه ی پولیتزر را از آن خود کرد

او در اشعار عاشقانه   تبهر داشت

عاشقانه میسرود وخواننده را با اشعار زیبا و عاشقانه اش مجذوب اشعار او میشدند

شعری به نام خیمه ی ابریشمی سروده است که در مورد تاریخچه ی این شعر ایگونه میگوید:

در کودکی یک روز صبح مادرش  را در لباس کلاسیک انگلیسی با دامنی بلند و ابریشمی از پنجره میبیند

این زیباترین صحنه ی آن زمان کودکیش بود و این شعر را از آن خاطره سروده است

در این شعر فراست با نهایت ظرافت زیبایی خیمه‌ای را- از بندها تا تیرک میانی - وصف می‌کند

و در پایان شعر نتیجه می‌گیرد که آن تیرک میانی «تو» هستی که در جامه‌ای ابریشمی قرار داری

 او  خیال بی‌همتای خود را در زیباترین تشبیهات و واژگان می‌پیچد و چونان گنجینه‌ای از زیبایی به دست خواننده می‌دهد.

--------

فراست در سال 1880 به کلاس اول رفت اما دوام در مدرسه نیاورد دوم هم همین طور

خانوادهاش تصمیم گرفتند معلم در خانه گرفته تا او را درس بدهد

معلم دریافت که او استعداد خارق العاده ای دارد و پدر و مادرش را در جریان گذاشت

در پنجم می 1890 پدرش بر اثر سل در گذشت و مادرش تمامی پس اندازش را خرج خاکسپاریش کرد

و در حالی که فقط 8 دلار در جیب داشت با دو فرزندش رابرت و جنی به لورنس ماساچوست نزد خانواده اش رفت

خانواده ی مادریش منضبط بودند و به آنها بسیار سخت میگذشت . پدر بزرگش او را از شاعری منع میکرد

و به او میگفت که گذران زندگی از این راه غیر ممکن است . خوراک شاعرا نون و پنیر است و مدام به او میگفت

اما او به حرفهای پدر بزرگش اهمیت نمیداد و به شعر و شاعری می پرداخت

چرا که سرنوشت او پیشاپیش نوشته شده بود

پس از پایان دوران دبیرستان به کالج هاروارد پذیرفته شد

سردبیر بولتن آن جا گردید و در همین زمان عاشق النور میر یام وایت شد و با پافشاری زیاد سال 1895 با او ازدواج کرد

آن زمان خبر نگار دیلی آمریکن  بود .اما خوشبختی اش بسیار کوتاه بود

چرا که :

پسرش بر اثر وبا مرد و همسرش افسردگی گرفت و بعد مادرش بر اثر سرطان در گذشت

او به کشاورزی پرداخت موفق نشد . آموزگاری هم کرد

اما یک دفعه تصمیم گرفت که به به انگلیس مهاجرت کند و تمام وقتش را صرف سرودن کند

او موفق شد و نخستین کتابش خواست کودک بود که توجه همگان را جلب کرده بود

با شنیدن خبر چاپ کتابش در سال 1915 به آمریکا برگشت

و از آن به بعد قله های شکوفائی شاعرانه اش یکی پس از دیگری آشکار گردید

1923 درآغاز این سال  هنر ی هولت برگزیده ی اشعارش و در نوامبر همان سال کتاب نیو همپشایراز او به چاپ رسید

و نیز دانشگاه مدر ک        DOCLitterarum Humaniorum Doctor LHD

دادند

در می ۱۹۲۴      جایزه ی پولیتزر        را برای کتاب نیو همپشایر نصیب خود کرد

و همچنین از از دانشگاه بیل و کالج میدلیری به مدرک افتخاری نائل آمد

در ۱۹۲۸ هولت کتاب «West Running» او را چاپ کرد

و نیز برای نخستین بار با تی اس الیوت شاعر مشهور انگلستان دیدار نمود.

سه سال بعد در ۳۱ جایزهٔ پولیتزر را برای مجموعهٔ اشعارش دریافت کرد.

پنج سال بعد از آن در ۳۶ هولت کتاب A Further Ring او را به چاپ رساند

که این کتاب سال بعد ۱۹۳۷ جایزهٔ پولیتزر را دریافت نمود.

سال بعد همسرش النور را از دست داد او بر اثر نارسائی قلبی فوت کرد

همان سال عاشق زن دیگری شد

نام آن زن کاتلین موریسون بود در اوج موفقیت به او پیشنهاد ازدواج کرد اما او نپذیرفت

در سال 53 او به سرطان پوست مبتلا شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت

سال 56 کندی از او خواست که درمراسم نخستین ریاست جمهوری در سال 1961 بود او را همراهی کند

 فراست شعری هم سرود اما نتوانست آن را بخواند چرا که بیمار بود و ضعف جسمی داشت

او سرطان پروستات و مثانه داشت و پزشگان گفتند که پیشرفت کرده و دیگر هیچ کاری نمیتوانند برایش انجام دهند

زندگیش تا 63 سالگی ادامه داشت

در این سال هم    جایزه بولیتگن را از آن خود کرد؛

اما در هفتم ژانویه دچار انسداد خون شد

و در ۲۹ ژانویهٔ همان سال اندکی بعد از نیمه شب

درحالی‌که زندگی غرور آفرینی را از خود بر جای می‌گذاشت، چشم از جهان فرو پوشید

و در مقبرهٔ خانوادگی‌شان در  الدینینگتون ورمونت به خاک سپرده شد