ا
ابو مسلم خراسانی ابومسلم خراسانی
این سردار دلیر ایرانی را همگی میشناسید .....
از آن جائی که همه ی ما با وجود ادعا
ممکن است گاهی اوقات فریب خورده و خود را در دام بیندازیم هیچ شکی نیست
آدمیزاد گاهی ناخاسته اشتباه میکند
ابومسلم هم این چنین شد که کشته شد
منصور عباسی خلیفه ی وقت از مدائن نامه ای برای ابومسلم در خراسان فرستاد
در این نامه نوشته شده بود که :
جهت امور ی میخواهم با تو صحبت کنم و این چیزی نیست که بتوانم بنویسم و باید حتما خود شما را ببینم
زود بیا .... زیاد تو را در عراق نگه نمیدارم و سریع تو را به خراسان باز خواهم گرداند !
ابومسلم ابتدا شک کرد اما اون پیک چنان ابومسلم را فریفت و به لطف و محبت خلیفه امیدوار ساخت
ابومسلم عازم شد غافل از این که....
با این که ابومسلم گروهی از همراهان و همرزمانش شمشیر به دست در کنارش حرکت میکردند
ابومسلم به مداین رسید .
هنگامی که به به کاخ حکومتی رسید به او گفتند :
که خلیفه در حال وضو گرفتن و اماده شدن برای نماز است .
سرانجام
منصور در تالار مخصوص نشست و اجازه ی شرفیابی داده شد .
اما این اجازه فقط برای ابومسلم بود نه همر اهانش !
حتی شمشیرش را هم به بهانه ای دم در گرفتند
خلیفه گروهی را مسلح در پشت پرده مخفی کرده بود و آماده ی فرمان خلیفه
او تنها وارد شد و به ادای احترام به منصور سلام داد .
او ابتدا با ملایمت سخن آغاز کرد اما سر انجام کار به تند خوئی کشیده شد
و سر انجام فریاد بر آورد
این تو نبودی که با من گردنکشی کردی ؟
تو نبودی که نام مرا بر نام خود مقدم شمردی ؟
تو نبودی که از آسیه دختر علی بن عبدالله خواستگاری کردی ؟
ای پسر زن خبیث ! میگوئی که فرزند سلیط بن عبدالله عباس هستی تا خود را در خانواده ای بنی عباس جا بزنی ؟!
سر انجام با عصا بر سر و روی ابومسلم کوفت و گفت :
خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم .
سر انجام لحظه نهایی رسید .
خلیفه چند بار دستها را بر هم زد و جلادها از پشت پرده ها بیرون آمدند .
یکی از جلادها با ضربه ای ساطور پای ابومسلم را از کشاله ی ران قطع نمود.
ابومسلم به کف اتاق غلتید .
دیگر جلادان با شمشیر و دشنه و چاقو به جان ابومسلم افتادند و بدن او را تکه تکه کردند
و قطعات بدن ابومسلم را در گلیمی پیچیدند و در گوشه ی تالار گذاشتند .
منصور بعد از کشتن ابومسلم چنین سخنرانی کرد
انانکه بخواهند جامه ی خلافت را از تن ما بدر کنند مانند ابومجرم ---ابومسلم
سزای خود را خواهد دید
روزگاری او بیعت شکنان را در هم میشکست و اکنون که خود بیعت شکست ما او را شکستیم !
و این بو د عاقبت کسی که رویای زنده کردن شاهنشاهی ساسانی را در سر میپروراند
کسی که به گواهی تاریخ
یکی از سرداران و شمشیر زنان بزرگ بود.
