گلبدن بانو عمه ی سلطان جلاالدین محمد نویسنده ی همایون نامه
همایون نامه و غلط املائی فراوان
متن کتاب که 83 ورق است برای نخستین بار در سال 1902 بکوشش خانم انت بوریج Annette S. Beuridge در لندن توسط انجمن سلطنتی آسیائی چاپ شد. شوهر این خانم از شرقشناسان بزرگ انگلستان است
خانم بوریج علاوه بر ترجمه انگلیسی همایون نامه، شرح حال مفصل گلبدن و ترجمه مختصر احوال تمام زنان خاندان بابری را که در کتاب نامبرده شده اند به کتاب خود افزوده است.
کتاب همایون نامه جالب ترین کتابی است که درباره تاریخ زندگی همایون نوشته شده و با توجه به این مطلب که همایون بیش از همه امپراتوران هند با ایران بستگی داشته استدر تاریخ پر شکوه فرهنگ وتمدن ایرانی، نام شاهان و شاهزادگان بابری هند و وزیران و سردارانشان درخشش خاص دارد و به جرأت می توان گفت که در سراسر این تاریخ درخشان، کمتر سلسله ای است که این چنین به ترویج و توسعه مظاهر فرهنگ و تمدن ایران علاقمندی نشان داده باشد، در راه این ترویج و توسعه زنان خاندان بابری نقشی ثمر بخش و جاودانی بر عهده داشته اند.
هجوم ترکان و مغولان به ایران که چون طوفانی سهمناک سراسر
شاهنشاهی ایران را فرا گرفت، پس از گذشت چند قرن بصورت موجی لطیف از مظاهر
فرهنگ وتمدن ایرانی به سوی آسیای مرکزی برگشت داده شد. بابریان هند راه
نفوذ و توسعه این تمدن درخشان را
که از سالها پیش به هند رسیده بود، بیش از
پیش هموار کردند. بابر سر سلسلة خاندان
تیموری هند، مانند سایر شاهزادگان و
میرزایان تیموری به ادبیات و هنر ایران
بخصوص کتاب نویسی و کتاب نگاری توجه خاص
داشت.
معرفی یکی از دختران بابر به نام گلبدن بیگم یا گلبدن بانو
بابر در طی زندگی کوتاه زنان متعدد گرفت که درین میان مادر همایون ماهم بیگم دختر یکی از سادات جام و از نوادههای شیخ جام حضرت ژنده پیل بود، مارد گلبدن دلدار نام داشت و مانند ماهم یک فر عادی و از طبقه امرا و اشراف عصر تیموریان نبود، این دو زن با هم روابط بسیار نزدیک داشتند و فرزندانشان نیز با هم همیشه سازگار و دوست بودند. کامران دشمن سرسخت همایون مادرش از ترکان جغتائی و از خاندانی معتبر بود.
گلبدن بیگم نخستین زن دانشمند و
سرشناس خاندان تیموری است وی نویسنده کتاب
همایون نامه است که از لحاظ تاریخ فرهنگ
ایرانی و زبان و ادبیات فارسی کم نظیر و
بلکه بی نظیر است
گلبدن در سال 930 هجری که پدرش بابر
چهل سال داشت نوزدهمین سال حکمرانی خود را
سپری می ساخت در کابل بدنیا امد، کودکی وی
در عصر بابر، جوانی اش در عهد همایون و
دوران رسیدگی و پیری وی ر زمان امپراتوری
اکبر طی شد.
بابر تا سال 913 که سال تولد
همایون است خود را میرزا بابر (شاهزاده )
میدانست و پس از تولد همایون دستور داد که
بابر پادشاه خوانده شود، تولد همایون از
مادر ایرانی و آنهم سید برای بابر بسیار
مبارک و فرخنده بود زیرا مصادف شد با شکست
قطعی ازبکان و کشته شدن شاهی بیک خان توسط
شاه اسمعیل صفوی. اربکان دشمنان مشترک هر
دو پادشاه بودند.
چون از ماهم بیگم مادر
همایون فرزندان بسیار تلف شده بود، وی در
سال 926 کتبا از بابر تقاضا کرد که نخستین
پسر دلدار که با افتخار پیروزیهای هند،
هندال نام گرفته بود بوی سپرده شود، به امر
پادشاه چنین کردند و کودک سه روزه را از
مادر جدا و به ملکه سپردند، پس از تولد
گلبدن نیز بار دیگر ملکه از شاه تقاضا کرد
که فرمان دهد دختر خردسال دلدار بوی سپرده
شود.
درین زمان دلدار مادر هندال و گلبدن دو دختر دیگر و پسری بنام الوار (نام شهری از شهرهای شمالی هند) داشت. به این ترتیب، هندال تنها برادر صمیمی و با وفای همایون و گلبدن بانوی دانشمند خاندان تیموری هر دو دست پرورده مادر همایون ماهم بیگم جامی هستند.
بهترین منبع برای بررسی زندگی گلبدن، کتاب خود ولی است که در چند جای آن به ایجاز از خود سخن گفته.
در سال 933 که وی سه ساله بود بابر کار هند را یکسره کرد و در همین سال گلبدن همراه ملکه ما هم وارد هند می شود و برای نخستین بار در آغوش پدر می نشیند:
(… در ملازمت حضرت پادشاه بابام آمده ملازمت کردم و در پای افتادم و حضرت پرسش بسیار نمودند. زمانی در بغل نشانند و این حقیر را در آن اثنا آنقدر خوشخالی روی نمود که مزیدی بر آن متصور نباشد…)پس از فوت بابر در سال 937 و پادشاهی همایون، توجه همایون به گلبدن بیشتر شد و خود همراه با خواهران و بستگان که عروسی کرده (کدخدا شده بودند) بخانه گلبدن می رفت :
(حضرت پادشاه در خانه این حقیر میآمدند. و همه بیگمان در خانه
این حقیر آمده ملازمت حضرت پادشاه می کردند. غرض که حضرت پادشاه خاطر جوی
این شکسته …)
دومین دختری که برای همسری همایون
انتخاب شد از ندیمهها و دوستان کلبدن بود.
سه سال پس از فوت بابر، ماهم ملکه وی که
مارد همایون بود و گلبدن را بزرگ کرده بود
فوت کرد:
(… و در ماه شوال به آکام تشویش شکم شد. در سیزدهم شهر مذکور سنه 940 (نهصد و چهل) از عالم فانی بعالم جاودانی خرامیدند. و فرزندان حضرت پادشاه بابام را داغ یتیمی تازه شد. بتحصیص بمن که ایشان خود مرا پرورش فرموده بودند…. شب و روز گریه و فغان و زاری می کردم. حضرت پادشاه چند مرتبه آمده دلداریها و غمخواریها و مهربانیها کردند…)
چند سال بعد گلبدن بشکل دختر جوان و
خوشگلی در مقابل پادشاه ظاهر می شود. (…. همان روز که حضرت آمدند شب بود که رفته
ملازمت کردیم. این حقیر را دیدند فرمودند که اول ترا نشناختم از برای آنکه
وقتی که لشگر ظفر اثر به گور بنگاله کشیده بودم طاقی پوش بودی، الحال که
لچک قصابه دیدم نشناختم و گلبدن من ترا بسیار یاد میکردم و گاهی پشیمان شده
می گفتم که کاشکی همراه میآوردم …)
در جشن عروسی مفصل هندال که در آگرا
برگزار شد، همایون و ماهم بیگم در جلو تخت
روی یک دوشک نشسته در دست راست ایشان
خواهران بابر و سایر زنان محترم خانواده
از جمله چند تن از خواهران الغ بیگ نشسته ،
گلبدن با مادر و خواهران در دوشک دست راست
نشست
بهمان اندازه که گلبدن همایون را
دوست داشت از برادر دیگر خود کامران رو
گردان بود، کامران همیشه داعیه مخالف بابر
را داشت و چون در آئین اسلام طرفدار شدید
تسنن بود، از رویه همایون نسبت به شیعیان و
سادات همیشه انتقاد و عیبجوئی می کرد. مدت
کوتاهی پیش از آنکه همایون از شیر خان شکست
بخورد و همراه با تمام خانواده بابری از
هند فرار کند، کامران عازم لاهور شد و
باستناد نامهای که از همایون گرفته بود،
گلبدن را ناچار ساخت که با وی همراهی کند:
(… آخر بصد گریه و زاری و فغان از
والدهها و از والده خود و از همشیرها و از
مردم پدر و برادران که از خوردی یک جا کلان
شده بودیم از هم جدا کرده بزجر و زور بردند
گلبدن نامه ای به برادر تاجدارش نوشت و ازو گله کرد و همایون در جواب وی نوشت:
( … من دل نداشتم که ترا از خود جدا
کنم – اما چون میرزا مبالغه بسیار کرد و
عجز و الحاح نمود ضرور شد که ترا به میرزا
سپردم ….)
در تمام مدت مسافرت و تبعید همایون از هند، گلبدن در کابل بود
واز رویه برادرانش که بر ضد همایون متحد شده بودند در ربج و عذاب بود، در
ین مورد فقط هندال برادر تنی گلبدن گوشه نشین شده هیچگونه فعالیت نداشت
تا اینکه همایون با کمک نظامی شاه
طهماسب بار دیگر به افغانستان آمد، ابتدا
قندهار تسخیر شد و سپس کابل بتصرف وی درآمد.
درینجا گلبدن از شوهر خود خضرخان (بدون
معرفی وی ) ذکر می کند و می نویسد که وی در
ولایت خود که در سر راه بکهر (در بلوچستان )
واقعست سکونت داشت .
در مورد پیروزی همایون و ورود وی به کابل گلبدن می نویسد:
(.. همه نقاره نواخته در خدمت حضرت در
کابل درآمدند و روز دوازدهم ماه مذکور
حضرت والده دلدار بیگم و گلچهره بیگم واین
حقیر حضرت را ملازمت کردیم. چون مدت پنجسال
بود که از دولت ملازمت محروم و مهجور بودیم
و از محنت دوری و مشقت مهجوری خلاص شده
بدولت وصال آن ولی نعمت مشرف شدیم و بمجرد
دیدن دل غمزده را حضوری و چشم رمد دیده را
نوری تازه حاصل گشت و از خوشحالی هر زمان
سجدات شکر بجا می آورد…)
(… میرزا کامران حضرت والده را و مرا از خانه طلبیدند و حضرت
ولده را حکم کردند که در خانه قوربیکی باشند و مرا گفتند که این هم خانه
شماست. همین جا باشید من گفتم که رای چه اینجا باشم در جایی که والده من
خواهد بود من نیز آنجا خواهم بود…. گفتند که پس شما بخض خواجه خان خطی
نویسید که آمده بما ملحق شوند و خاطر جمع دارند…)
گلبدن حاضر به نوشتن این نامه به بهانه اینکه خضرخان سواد ندارد، نشد و مخفیانه بوی پایم دادکه مبادا طرف کامران را بگیرد و دراثر همین پیام خضرخان که خان متنفذ و مقتدری بود به همایون ملحق شد.
در سفر تفریحی که همایون به بلخ می رود و در باغ دلگشا اقامت میکند گلبدن همراه است و بسیار مقرب میباشد:
(… حضرت وهمة مایان و حمیده بانو
بیگم نیز در همان چادر در ملازمت حضرت تا
دو بهر و سه گهری شب نشسته بودیم، آخر در
چادر مذکور در ملازمت آن قبله حقیقی خواب
کردیم ….)
در آخرین صفحات کتاب نویسنده سعی می
کند که میرزا کامران را مردی ظالم و شقی و
بدکار معرفی کند و خاتم کتاب وی خاتم کار
کامران است که پس از دستگیری با کوشش
درباریان توسط سید محمد و بدستور همایون
کورشد.
چادرش مجاور چادر حمیده بانو در کنار چادر اکبر برپا می شد. اکبر هدیههائی مشابه هدیههای ماردش برای او میفرستاد. در همین دوران بود که به فرمان اکبر نوشتن تاریخ جالب خود را آغاز کرد.
امپراتوراکبر که متأسفانه با وجود سخگیریهای پدرش همایون بیسواد بود، از لحاظ نحوه تفکر و قدرت واقع بینی و دانش دوستی در میان تمام پادشاهان ترک و مغول ممتاز است زیرا در کودکی و جوانی تما م کتابهای معروف فارسی را برایش خونده بودند و به ادبیات و هنر و تاریخ و ادیان علاقه فوق العاده داشت.
اکبر در آغاز پادشاهی خود فرمان داد که هر کس درهر شأن و مقامی که هست و تصور میکند که دارای استعداد تاریخ نویسی است، اطلاعات خود را در باره عصر و زندگی همایون پادشاه پدر تاجدارش برشته تحریر درآورد و بنام نامی وی (اکبر) مدون سازد.
این فرمان را ابوالفضل وزیر دانشمند وی برای تمام فضلا و نویسندگان و سالخوردگان دستگاه پادشاهی بابری فرستاد، گلبدن تنها فر د این خاندان بود که بموجب این فرمان تاریخ خود را نوشت:
(حکم شده بود که آنچه از واقعة فردوس
مکانی و حضرت جنت آشیانی میدانسته باشید
بنویسید. وقتی که حضرت فردوس مکانی از
دارالفنا بدارالبقا خرامیدند این حقیر
هشت ساله بود و بیان واقع شاید کمترک بخاطر
مانده بود بنابر حکم پادشاهی آنچه شنیده و
بخاطر بود نوشته می شود.)
مهمترین واقعه دوران پیری گلبدن
ماسفرت وی به مکه بود که همراه با چند نفر
دیگراز زنان محترم خاندان تیموری هند به
سرپرستی سلطانه خواجه با وجود مخالفت اکبر
عملی گردید، درین سفر گلبدن تقریبا شصت
ساله بود و مسافرت وی چهارسال طول کشید و
در سال 987 به فتح پورسیکری باز گشت.
گلبدن بانو در سال 1010 در سن هشتاد
سالگی وفات یافت. بر بالین وی حمیده بانو
بیگم و رقیه بانو دختر برادرش هندال حضور
داشتند. حمیده بانو پس از فوت گلبدن فقط
یکسال زنده بود.
اکبر در مرگ عمه بزگوارش سوگوار شد و شخصا تابوت وی را حمل کرد و در عزای وی مال فراوان میان فقرا پخش کرد.
متأسفانه بجز همایون نامه و قطعه شعری هیچگونه اثر کتبی دیگری از گلبدن بانودر دست نیست،همایون نامه م ناقص بنظر می رسد.
گلبدن در میان تمام زنان دانشمندی که در دوران گذشته بنحوی در زبان و ادبیات فارسی کار کرده اند و اثری بجای گذاشته اند ممتاز است. وی تنها زن تاریخ نویس در سراسر تاریخ ادبی ایران است. در میان زنان خویش فریحه خاندان بابری نیز هیچ زنی با وی قابل مقایسه نیست. از طرف دیگر کتاب وی پس از کتاب بابرنامة بابر ، نخستین اثر مدونی است که از خاندان تیموری بجای مانده و با در نظر گرفتن این مطلب که بابر نامه نیز در اصل به زبان ترکی جغتائی نوشته شد، همایون نامه نخستین تاریخ مدون خاندان بابری هند است.
متأسفانه ازین کتاب فقط یک نسخه در دست است و آن متعلق می باشد به کتابخانة موزه بریتانیا و به احتمال قوی نسخه دستنویس خود وی است. عنوان کتاب چنین است:
احوال همایون پادشاه، جمع کرده گلبدن بیگم بنت بابر پادشاه و عمة اکبر پادشاه.