یوکیو میشیما
او یک نابغه ی ژاپنی است .
بازیگری --کارگردانی --داستان نویسی ---شعر را در کانامه اش داشت .
سه بار نامزد جایزه ی ادبی نوبل شده بود .
او سال 1967/1346 به ارتش پیوست .
این کار را به طرفداری از امپراتوری ژاپن سوگند خورد .
سال 1970/ 1349 او به همراه 4 نفر دیگر بعلت نارضایتی از اوضاع به بهانه ای وارد دفتر یکی از فرماندهان عالیرتبه شدند
و فرمانده را به میز بستند .
سپس یوکیو از اتاق بیرون رفت و سربازان را به شورش ترغیب کرد .
اما همه او را هو کردند ...
با این اتفاق ...
میشیما نومید شده و به داخل برگشت و با چهار نفر همراهش همگی هاراگیری کردند .
او به همراه دوستانش هاراگیری کردند او شکم خود را می درد و رودهایش را بیرون می آورد تا هوا بخورد و بمیرد .
از آن جائی که :
این دردها برای اقدام کننده به خودکشی غیر قابل تحمل است دوست می شیما هم طبق سنت با یک شمشیر آخته او را میکشد .
این یک اقدام سنتی در ژاپن است و آنها میخاستند با این کار مردم را نسبت به یک اتفاق هوشیار کنند و به آنها هشدار بدهند .
===========
هشدار میشیما :
ما به عکس برگردان غربی ها تبدیل شده ایم و سیاست مداران ما عرضه ی برگرداندن کشور را به دوران اقتدارش را ندارند . او در اعتراض به از بین رفتن حرمت خانواده ها و در اعتراض به بی عرضه گی سیاست مداران ژاپنی دست به خودکشی زد عین صادق هدایت ما