احمد شاملو
متولد 21 اذر 1304 در تهران بدنیا آمد .
پدرش نظامی بود و همیشه از این شهر به اون شهر منتقل میشد و به همین خاطر تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت ...
در سال 1322 به علت فعالیتهای سیاسی به زندان رفت و این پایان تحصیلات نامرتب را رقم زد .
شهرت اصلیش به خاطر نو آوری در سرودن شعر فارسی بود و سرودن گونه ای شعر که به شعر سپید یا شعر شاملوئی که هم اکنون یکی از مهم ترین قالب شعری مورد استفاده ایران به شمار میرود .
و تقلیدی است از شعر سپید فرانسوی و یا شعر منثور شناخته میشود .
مادرش از مهاجران قفقازی بود و پدرش حیدر افسر ارتش نام داشت .
مادرش طی انقلاب روسیه 1917 به ایران مهاجرت کرده بود .
سال 1325 با نیما یوشیج پدر شعر نو فارسی آشنا شد پس از آن رابطه ی ادبی بین آن دو شکل میگیرد .
«نشانی اش را پیدا کردم رفتم درِ خانه اش را زدم.
دیدم مردی با همان قیافه که رسام ارژنگی کشیده بود آمد دمِ در.
به او گفتم استاد، اسم من فلان است، شما را دوست دارم و آمدهام به شاگردیتان.
فهمید کلک نمیزنم. در من صمیمیتی یافته بود که آن را کاملاً درک میکرد.
دیگر غالباً من مزاحم این مرد بودم و بدون اینکه فکر کنم دارم وقتش را تلف میکنم، تقریباً هر روز پیش نیما بودم .
این آشنایی که باعث به وجود آمدن رابطهای عاطفی و خانوادگی میان آنها گشته بود، تا سالها ادامه پیدا مییابد.
در ۱۴ خرداد ۱۳۳۰، نیما یوشیج با نوشتن یادداشتی برای شاملو و هدیه جلدی از کتاب «افسانه» از او قدردانی میکند
شاملو در سال ۱۳۲۶ در سن بیست و دو سالگی با اشرف الملوک اسلامیه ازدواج کرد.چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند....
ازدواج دوم با طوسی حائری بود که چندان دوام نداشت و سال 1340 از هم جدا میشوند .
سال 1343 با ایدا سرکسییان ازدواج میکند و شش ماه در ده شیرگاه مازندران اقامت کردند .
به مجله فردوس گفت :
هر چه مینویسم به خاطره اوست .من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکردهبودم پیدا کردم. او را عاشقانه دوست داشت و تا آخر عمر با او بود .
مجموعه ی آیدا -درخت و خنجر و خاطره -آیدا در آینه را میسراید و منتشرمیکند
آیدا شاملو در برخی کارهای احمد شاملو مانند دفتر کتاب کوچه با او همکاری داشت و سرپرست این مجموعه بعد از اوست
سال 1351 برای معالجه آرتروز به پاریس میرود و جراحی میکند .
سالهای آخر عمر شاملو کم و بیش در انزواء گذشت.
از سویی تمایل به خروج از کشور نداشت و خود در اینباره میگوید: «راستش بار غربت سنگینتر از توان و تحمل من است…
چراغم در این خانه میسوزد، آبم در این کوزه ایاز میخورد و نانم در این سفرهاست
از سوی دیگر اجازهٔ هیچگونه فعالیت ادبی و هنری به شاملو داده نمیشد و اکثر آثار او از جمله کتاب کوچه سالها در توقیف مانده بود.
بیماری آزارش میداد و با شدت گرفتن بیماری دیابت و پس از آن که در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۶، در بیمارستان ایرانمهر پای راست او را از زانو قطع کردند، روزها و شبهای دردناکی را پشت سر گذاشت.
سرانجام احمد شاملو در ساعت ۹ یکشنبه شب دوم مرداد ۱۳۷۹ در خانه خود در دهکده فردیس درگذشت.
پیکر او در روز پنجشنبه ۶ مرداد از مقابل بیمارستان ایرانمهر و با حضور دهها هزار نفر از علاقهمندان وی تشییع و در امامزاده طاهر کرج در نزدیکی مزار گلشیری -محمد مختاری - و پوینده به خاک سپرده شد
سنگ مزار او به دست افراد ناشناس چندین بار مورد تخریب قرار گرفته