فرمان بداد زینب پاشا---به شیر زنان و فراشا
بازار به سنگ ببندید شما ---من چماقو حاضر کنم
شعر میرزا فرخ دروصف زینب پاشا که به ترکی سروده است .
زینب پاشا
زینب معروف به «بی بی شاه زینب»، «زینب باجی»، «ده باشی زینب»، «زینب پاشا» در یکی از محلات قدیمی تبریز- عموزین الدین- در یک خانواده روستایی به دنیا آمدهاست.
پدرش شیخ سلیمان دهقان بیچیزی بوده که مانند دیگر روستائیان به سختی روزگار می گذرانیدهاست
زینب پاشا عین زمان مادر بزرگای ما دو گوشه ی چادر به کمر میبست و عین رستم دستان در محله راه میرفت و همه ازش حساب میبردند .
زینب پاشا زنی با جثه بسیار تنومند بود و با ابهت راه میرفت . زمین زیر پایش به لرزه در میامد .
آن زمان در تبریز زنان به صورت خود روبنده میزدند اما زینب پاشا بدون روبنده رفت و آمد میکرد .
قبل از مشروطیت و در دوران استبداد در ایران نظم و امنیتی وجود نداشت .کسانی که احتکار میکردند و غلات را
انبار میکردند تا به قیمت گران به خلق الله بفروشند .
در سال 1313 این قحطی در زمان ناصرالدین شاه به اوج خود رسید .
افراد فقیر شهر در تنگنای بزرگی گرفتار شده بودند، تا جایی که قیمت یک من نان از ۱۲ شاهی به ۱۵ شاهی ترقی کرده بود.
در چنین شرایط سخت اجتماعی، «زینب پاشا» چماق خود را که پوشیده از میخ و فلز بود، به دست گرفته و عدهای از زنان را به دور خود جمع کرده و علیه محتکران با سلاح سرد خود قیام نمود .
زینب پاشا غیر از بستن بازار و حمله به مقر حکومت و سنگباران کردن آن، عدهای از بقالهای محتکر و نانوایان گرانفروش را نیز به زیر چماق خود انداخته بود.
از جمله کارهای زینب پاشا و یاران وی حمله به انبارهای غله م تقسیم آن بین مردمان فقیر بود . این زن دلاور
در مقابل گرانیها ایستادگی کرد و محتکران را سر جایشان نشاند .
از یاران نزدیک «زینب پاشا» میتوان به «یوز باشی خاور»، «نایب کلثوم»، «آتلی شاه به ییم»، «فاطمه نساء»، «سلطان بیگم»، «جانی بیگم»، «خیر النسا» و «ماه بیگم» اشاره کرد.
زینب پاشا در نهضت تحریم تنباکو و توتون پیشگام بود .
او رو به مردان کرد و گفت :
اگر شما مردان جرات ندارید جزای ستم پیشگان را کف دستشان بگذارید، اگر میترسید که دست دزدان و غارتگران را از مال و ناموس و وطن خود کوتاه کنید، چادر ما زنان را سرتان کنید و در کنج خانه بنشینید و دم از مردی و مردانگی نزنید، ما جای شما با ستمکاران میجنگیم.»
سپس روسر ی خود را بین آنان میاندازد و در میان بهت و حیرت دیگران ناپدید میشود .
این زن غیور تبریزی مرگش نامعلو م بود او همراه کاروان عازم سفر کربلا میشود . این زمان اون زنی سالخورده بود و آن توانائیهای جوانی اش را نداشت اما روحیه ی مبارزه جویانه خود را از دست نداد ه بود .
در خانقین عساکر عثمانی که برای تفتیش زوار آمده بود ند سخت گیری میکنند و زینب باجی از این رفتار آزرده شده و دست به عصیان میزند و دیگران را هم دنبال خود میکشاند .
به عساکر حمله میکند و آنها ناگزیر به فرار میشوند و این خانم با قافله به کربلا میرود
گفته میشود در این سفر زینب پاشا جان به جان آفرین تسلیم میکند . زینب پاشا این زن غیور تبریز پیکرش هرگز به تبریز باز نگشت و همان جا در کربلا دفن شد .
=========================
یکی
از عملیات مهم «زینب پاشا» و یارانش، مصادره انبار میرزا عبدالرحیم قائم مقام پیشکار وقت آذربایجان بودهاست .
در این زمان :
در شهر قحطی و گرانی به وجود آمد و شهر شلوغ شد در این وضعیت نابسامان چون از مردان حرکتی دیده نشد، لذا زنان همت کرده و وارد میدان کارزار شدند. کارد به استخوان رسیده بود و چارهای نبود، لذا زنان با خود گفتند که تا کی باید صبر کرد و از صبح تا شب جان کند، در این بین «ده باشی زینب» به بیوه زنان خبر داد که به آلت حرب مسلح شوند و به بازار «دلاله زن( منرکز تولید مس و سماور )
هجوم ببرند و ببینند که آیا وی میتواند .......«راسته بازار»پر رونق ترین بازارهای تبریز بود ...... را به تعطیلی بکشاند یا نه. زینب فرمان داد و زنان چماق هایشان را آماده کردند و بازاریان از ترس، سراسر بازار را تعطیل کردند و چون جای ایستادن نبود هر کدام به کناری گریختند.
چون زنان «راسته بازار» را بستند، به سوی «قاری کورپوس -که نزدیک به خانه قائم مقام بود- حرکت نمودند و چون فریاد و صداهای آنان به گوش «قائم مقام» رسید، وی که بسیار ترسیده بود و از تاراج خانه اش نگران بود، به اوباشان و مزدوران خود دستور داد تا به سوی جمعیت شلیک کنند.
آن مزدوران هر کدام اسلحهای برداشته و به بالای بام رفتند و مردم را به گلوله بستند.
قتل و عام خونین ره راه افتاد و خیلیها در خونشان غلتیدند.
در این موقع به حضرت ولیعهد [مظفرالدین میرزا] خبر بردند که مردم خانه «قائم مقام» را مورد حمله قرار داده و زیر و زبر کردهاند و از گلوله و کشته شدن نیز ترسی ندارند.
حضرت والا پیامی فرستاد که :
امروز را صبر و حوصله کنند تا خود فردا چاره کار را بیابم؛ و نرخها را دوباره عادلانه سازم.
اما «زینب ده باشی» به این حرفها گوش نداده و به جمعیت اعلان کرد که دوباره به پا خیزند و نشان بدهند که بر سر قول و قرار خود هستند.