مغز البرت اینشتین در پاتولوژی دانشگاه پزشکی پرینستون در آمریکا است .
زندگی آلبرت اینشتین
اغلب شما آلبرت اینشتین را می شناسید. او کسی بود که تئوری نسبیت را به ما ارائه داد. عده زیادی از بزرگان علم او را به عنوان نابغه ای بی همتا و بزرگترین دانشمند جهان می خوانند. بسیاری از نظریات و تحقیقات اینشتین باعث ایجاد تغییرات اساسی در روند پیشرفت علم در جهان شده و تاثیرات پایداری به ارمغان داشت. خدمات او در راستای علم قابل ستایش است.
1- اینشتین بدنی چاق و سری بزرگ داشت:
زمانی که
مادر آلبرت، پائولین اینشتین (Pauline Einstein)، او را به دنیا آورد متوجه
شد سر اینشتین بسیار بزر گ است و تصور می کرد که او ناقص به دنیا آمده.
قسمت عقب سر بسیار بزرگ به نظر می رسید و خانواده وی بلافاصله متوجه این
چیز عجیب و غیر طبیعی شدند. در هر صورت پزشک آنها را آرام نمود.البرت در المان بدنیا آمد
هنگامی که مادر بزرگ آلبرت برای اولین بار او را دید مرتباً زیر لب تکرار می کرد: "خیلی چاق است، خیلی چاق است".
اینشتین در دوران کودکی در تکلم خود دچار مشکل بود زمانی هم که حرف میزد بسیار به آهستگی صحبت میکرد .در عوض تمام جملات را در سرش بیان میکرد
یک شب موقع شام سکوت را شکست و گفت: "این سوپ
خیلی داغ است".از او پرسیدند چرا تا به حال صحبت نمی کردی گفت چون تا به حال همه چیز مرتب بود
اینشتین از یک قطب نما الهام گرفت که پدرش در 5 سالگی به او داده بود اولین جرقه علاقه مندی به علوم بود یک قطب نمای ساده جیبی
آنچه باعث جلب توجه اینشتین گردید این بود
که آنرا به هر طرف که می چرخاند سوزن قطب نما همواره یک جهت را نشان می
داد. با خودش فکر کرد باید نیروهایی بر قطب نما اعمال شده باشد که چنین عمل
می کند.
اینشتین در امتحان ورودی دانشگاه رد شد در سال 1895 و در سن 17 سالگی سر انجام یک سال بعد در eth
پذیرفته شد
اینشتین یک فرزند نامشروع از میلوا ماریک داشت او بسیار خوش گذران بود . فرزندش دختر بود و هرگز او را ندید.و سر نوشتش نامعلوم باقی ماند در سال 1902 در کتاب خود به نام دختر اینشتین نوشته که او در اثر ابتلا به تب مخملک در سپتامبر
1903 در گذشت
اینشتین از همسر اول خود دلسرد شد و با وی یک قرارداد عجیب منعقد کرددو پسر از میلوا داشت به نامهای هنس آلبرت و ادوارد علت دلسردیش از همسرش مسافرتهای جهانی و آکادمیک بود . او یک قرارداد عجیب تهیه نمود که آنها تحت شرایط ویژه ای با هم زندگی می کردند .شرایط او این بود
1. لباسهای من همیشه مرتب باشند.
2. سه وعده غذایی خود را به طور مرتب و در اتاقم صرف کنم.
3. اتاق خواب و اتاق مطالعه من همیشه مرتب و تمیز باشد و میز کارم فقط مخصوص استفاده خودم باشد.
باید تمام روابط مرا نادیده بگیری؛ لزوماً همه روابط من بنابر دلایل اجتماعی نیست...
اینشتین رابطه خوبی با پسر بزرگش نداشت:
پس از طلاق رابطه اینشتین با پسر بزرگش هنس آلبرت، تیره و تار گشت. هنس آلبرت پدرش را مسئول ترک کردن و تنهایی ملیوا می دانست. رابطه بین پدر و پسر زمانی سخت تر شد که اینشتین شدیداً با ازداوج هنس آلبرت و Frieda Knecht مخالفت نمود.
در 1927 هنس در سن 23 سالگی عاشق یک زن بزرگتر از خود شد که به نظر اینشتین اصلا جذاب نبود. اینشتین به این وصلت راضی نبود و معتقد بود عروس هنس برای به دست آوردن پسر او نقشه کشیده است. وقتی تمام حرفها و تلاش های او بی اثر ماند از پسرش خواست تا بچه دار نشود چرا که تنها باعث می شود طلاق و جدایی آنهارا سخت تر کند.
پس از مرگ اینشتین در 1955 مغز او برداشته شد – و البته بدون اجازه از خانواده اش- این کار توسط توماس استولز هاروی ( Thomas Stolz Harvey ) پاتولوژیست بیمارستان پرینستون انجام گرفت. هاروی جمجمه را برداشت و در یک ظرف شیشه ای قرار داد. به علت سهل انگاری در مراقبت از این عضو مهم از کار اخراج شد. سالها بعد با کسب اجازه از هنس آلبرت به مطالعه مغز اینشتین پرداخت و اسلایدهایی از آن تهیه نمود و برای دانشمندان در سراسر دنیا فرستاد.
یکی از این دانشمندان ماریان دایموند از UC Berkeley بود که کشف کرد در مقایسه با یک فرد عادی به طور قابل توجه ای در نواحی از مغز که مسئول تولید اطلاعات است دارای تعداد سلول های گلیال بیشتری می باشد.
در مطالعه دیگری که توسط سندرا ویتلسون (Sandra Witelson) از دانشگاه MC Master انجام گرفت مشخص شد که مغز اینشتین فاقد یک چروک خاص به نام شیار سیلویان (Sylvian Fissure) است. به نظر ویلتسون این آناتومی خاص باعث شده تا نرون های مغز اینشتین اتصال بهتری با یکدیگر برقرار کنند. در مطالعه دیگری بیان شده که در مقایسه با مغز انسان های معمولی مغز اینشتین متراکم تر بوده و لوب آهیانه پایینی که مرتبط با توانایی عملیات ریاضی است بزرگتر می باشد.
سرگذشت مغز اینشتین جالب است:
در اوایل دهه 1990 هاروی به همراه یک نویسنده بیطرف و جدا از هرگروه و حزب خاص به نام میشل پترنیتی به کالیفرنیا رفت تا نوه اینشتین را ملاقات کند. آنها همراه با مغز اینشتین در حالی که دورن یک ظرف شیشه ای تکان می خورد از نیوجرسی خارج شدند. مسافرت آنها با هاروی انجام گرفت.
بعداً پترنیتی در کتابی بنام «سواری آقای البرت: مسافرت در طول آمریکا همراه با مغز اینشتین» این تجربه خود را نوشت.
در 1998 هاروی 85 ساله مغز اینشتین را به دکتر الیوت کراس استاد پاتولوژی دانشگاه پرینستون سپرد.
هاروی پس از چندین دهه حفاظت کامل از مغز اینشتین، درست مثل یک جسم مقدس آن را به سلامت و با آرامش به بخش پاتولوژی دانشگاه پزشکی پرینستون داد. دانشگاه شهری که اینشتین دو دهه آخر عمرش را در آن گذراند.