جک لندن اولین نویسنده موفق طبقه کارگر ایالات متحده آمریکاست. توانایی وی در نوشتن بیش از یک هزار کلمه در روز باعث شد تا در مدت 18 سال نویسندگی آثار مشهور بسیاری را خلق کند. پرکاری «جک لندن» را می توان در 51 کتاب و چند صد مقاله ای که منتشر کرد دید. او گران قیمت ترین و پر خواننده ترین نویسنده آمریکا در زمان خود بود.

آوای وحش»The Call of The Wild و سپید دندان --گرگ دریا از بهترین آثارش است

 

جک لند ن

نام اصلی: جان گریفیث چنی

زمینهٔ کاری: رمان، داستان کوتاه

زادروز: ۱۲ ژانویهٔ ۱۸۷۶ - سانفرانسیسکو، کالیفرنیا

مرگ: ۲۲ نوامبر ۱۹۱۶ میلادی (۴۰ سال) - گلن الن، کالیفرنیا

ملیت: آمریکایی

پیشه: نویسنده، خبرنگار، مقاله نویس و سوسیالیست

سبک نوشتاری: رئالیسم، ناتورالیسم

کتاب‌ها: آوای وحش - سپید دندان - گرگ دریا

همسر(ها): الیزابت بسی می مادرن - چارمین لندن
ن

نام مادرش فلورا بود او تب تیفوئید گرفته بود . زیباییش را از دست داده بود و از کلاه گیس استفاده میکرد .

 
«فلورا» تنها فرزند خود را از کودکی با این تفکر بزرگ کرد که سیاه پوستان قابل اعتماد نیستند. («جک لندن» در تمام زندگی بر این باور بود که آنگلوساکسونها نژاد برتر آمریکا هستند.)

فلورا با مردی به نام ویلیام چینی که یک ستاره شناس بود ازدواج کرد .

 او بر این باور بود که ستاره شناسی یک دانش است و فکر می کرد که زن و مرد می توانند با کمک گرفتن از دانش ستاره شناسی دارای فرزند شگفت انگیزی شوند.

«فلورا» در 12 ژانویه 1876 «جک»را به دنیا آورد.

.جک» را برای مدت هشت ماه به دایه ای به نام «مامی جنی» سپردند و او نیز همچون فرزند خود از او نگهداری می کرد.

همین زمان جک ویلیام چینی از خانواده گریخت .

چند ماه بعد با مردی به نام جان لندن ازدواج کرد .او دو دختر از همسرش داشت و سرباز قدیمی جنگهای داخلی آمریکا بود .

جک به کانون خانواده باز گردانده شد و خواهر ناتنی اش الیزا مسئولیت مادری او را عهده دار شد .

«الیزا» بعدها تبدیل به محبوبترین زن زندگی «جک لندن» شد.

«جان لندن» نیز نام خود را بر او گذاشته_«جک لندن» پیش از این با نام «جان گریفیث چینی» شناخته می شد_

و همچون پدر مهربانی او را دوست می داشت.«

جک علاقه ای به مادرش نداشت


«جان لندن» مزرعه ای خرید و بدین ترتیب «جک» از پنج ساگی مجبورشد در مزرعه کار کند

وقتی «جک» هشت ساله شد، خواهرش، «الیزا» به عقد کاپتان «شپارد»، دانشجوی شبانه روزی در آمد.

چند سال بعد، کاپتان به همراه «الیزا» و سه فرزندشان به بخش دیگری از اکلند منتقل شدند.

«جک» در این زمان از نظر روحی ویران شده بود.

 

هر چند «جک»قوی جثه نبود، ولی در جنجال به پا کردن استعداد قابل توجهی داشت.

«جک» در سن 14 سالگی از مدرسه دستور زبان انگلیسی فارغ التحصیل شد، اما به دلیل ناتوانی مالی نتوانست ادامه تحصیل دهد و به ناچار در کارخانه قوطی سازی مشغول به کار شد.

کار در دوران کودکی بدنش را نیرومند و مردانه کرده بود.

کودکی «جک» در تنهایی گذشته بود و کتابخانه محلشان اولین و تنها آشنایی او با فرهنگ بشمارمی رفت.

کتابها، جهانی فراتر از اکلند را پیش روی او می گشودند.