میگویند روزی رضا شاه پهلوی در راه سعد آباد پیرمرد پیاده ای را دید و سوار اتومبیل خودش کرد و به مقصدش که تجریش بود رساند .
وقتی پیرمرد پیاده شد رضا شاه 100 تومان به او انعام داد .
پیرمرد به رضا شاه گفت :
قربانت بشوم من 100 تومان شما را نمیخواهم !
فقط امر بفرمائید تنها فرزندم را که به خدمت نظام برده اند معاف کنند که بدون کمک او چرخ زندگی مان لنگ مانده است !
رضا شاه گفت :
پدر جان این صد تومان را ببر به آن پدر سوخته ها رشوه بده حتما پسرت را معاف میکنند !!!!