رفتار بوران با همسرش / با زن عین گل رفتار میکنه و واسه همینه که سیلا دیوانه وار عاشقش میشود .یک زن در زندگی واقعا یک گل است هر جور از گل نگهداری میکنید همانجور هم باید با یک زن رفتار کنید .با رفتار نادرست گل زندگیتان را پژمرده اش نکنید
این سریال ای کم و بیش بهتر از سریالهای دیگر ترکیه ایست .
حداقل یک محتوائی دارد . میشه دید و وقت واسش گذاشت .
خانواده ای در یکی از روستاهای استانبول که دو پسر و دو دختر دارند . مادر خانواده بیماری سختی میگیرد و احتیاج به دوا درمان داشت پدر خانواده دختر بزرگش را به یک خانواده ی ثروتمند استانبول میدهد و در ازای آن پول دریافت میکند تا بتواند همسرش را معالجه کند .
روستائی که این خانواده در آن زندگی میکنند خان و خان سالاریست . و خان ها برایشان تصمیم میگیرند و اسمش را گذاشته اند آداب و رسوم .
سیلا دختر بزرگ خانواده که الان لیسانس مدیریت گرفته با وکیل خانوادگیشان است قرار است نامزد کند . وفعلا با هم دوست هستند .
زندگی کاملا مرفعی دارد و در ناز و نعمت بزرگ شد . بدون هیچ گونه نگرانی .خوشبخت زندگی میکنه و همه چیز داره
سیلا اصلا اطلاع نداره که کسانی که بهشون میگوید بابا و مامان پدر و مادر واقعی اش نیستند . اون راحت به زندگیش ادامه میداد فارغ از هر گونه رنج و عذابی ......
از اونور دختر خان عاشق و بی قرار برادر سیلاست و خیلی همدیگر را دوست دارند . این سریال از عشقای واقعی حرف میزند عشقائی که از روی هوس نیست اگر کسی در این روستا عاشق بشود تا پای جان از عشقش محافظت میکند .
دختر خان نارین و برادر سیلا آزاد هم دیوانه وار همدیگر را دوست دارند.اما پدر و مادر دختر به هیچ عنوان تن به ازدواج دخترشان با یک پسر رعیت ساده نمی دهند . آنها پنهانی همدیگر را میدیدند . در یکی از این دیدارها آنها را میگیرند . حال رسمشان این است دختر و پسر باید بمیرند رسوم این جوره یعنی خان ها تصمیم به این میگیرند . تو همین گیر و دار بود که یک دفعه آزاد یاد سیلا می افتد . به پدرش میگوید که برویم سیلا بیاوریم بدیم به بران تا حکم مرگ برای این دو باطل بشود . اگر خانواده ی ـآزاد دختری داشته باشند و به برادر نارین بدهند این حکم باطل میشود .
پدر آزاد به فکر فرو می رود و دو تائی راهی استانبول برای آوردن سیلا میشوند . پدر آزاد به خانواده ای که سرپرستی دخترش را به عهده گرفته اند
می گوید که مادرش مریض است و می خواهد سیلا را ببیند .
سیلا تازه میفهمد که اینها پدر و مادر واقعی اش نیستند . خلاصه با آنها راهی میشود چون خودش هم میخواهد با پدر و مادر و خواهرش آشنا شود . راهی روستا میشود با ترفندی که پدر و برادرش زده اند . در بین راه تشنش میشود و به پدرش میگوید یک جائی بایستد تا آب بخورد که با بوران آشنا میشود بوران گل گرفته بود که ببره در رودخانه بریزد چون سالگرد زنش بود
او هر سال این کار را میکرد . سیلا با دیدن بوران حس عجیبی بهش دست داد ازش خیلی خوشش آمد و بوران یکی از گلها را به سیلا داد .
بلخره به مالدین میرسند و مادر و خواهر و برادر واقعیش را میبیند .
آزاد به او میگه بمان برای عروسی من سیلا هم قبول میکنه غافل از این که چه نقشه ای براش کشیده اند . روز عروسی سیلا هم طبق رسوم آرایش کرده و سوار بر اسبش میکنند .
سیلا خیلی خوشش میاد . تا این که عقد آزاد و نارین انجام می شود وسیلا و بوران رقص سنتیشان که بسیار زیباست را انجام میدهند
د .
مادرش فکر میکرد سیلا بلد نیست این رقص را انجام دهد اما با کمال تعجب میبینند از خودشان زیباتر می رقصد .وقتی رقص تمام میشود آزاد او را صدا میکنه و میگه باید زن بوران بشی اگه این کار انجام نشه ما را میکشند .
آزاد برای اینکه خیالش راحت بشه که سیلا این کار را میکنه اسلحه را درست طرف سیلا میگیرد و اونو وادار میکند که عقد نامه را انجام بدهد . سیلا شوکه شده بود از این کار پدر و برادرش
حالا دیگر زن بوران شده بود ناخواسته . شب زفاف به بوران جریان را میگه و بوران میگه که من کوچکترین اطلاعی نداشتم وآنشب دست به سیلا نمی زند چون خودش مخالف سرسخت بزور ازدواج دخترا بود .
خلاصه رفتار بوران با سیلا چنان انسانی بود که سیلا کم کم عاشق بوران شده بود واز این بابت عصبانی بود از خودش . خودش هم حس کرده بود که از اون روز اول عاشق بوران شده بود .
وقتی نامزدش امرء میاد و سیلا و آزاد و نارین را میبرد .
تازه سیلا میفهمد که چقدر به بوران وابسته است و او را دوست دارد . به امرء میگوید از زندگیش برای همیشه برود بیرون چون اون عشق عشق بچه گانه بوده و من عشق واقعیم را پیدا کرده ام .
دو برادر در این سریال است که برادر بزرگتر خان بوده و حالا خانی به پسرش بورا ن خان میرسد و اون خان قبیله است . برادر کوچکتر هم یک جورائی حسادت برادر بزرگش را میکند که خانی به او و پسرش رسیده . بوران مردی جذاب و دوست داشتنی است او بسیار خوب و مهربان و خوش اخلاق است . واز روی عقل حرف و قدم برمیدارد . بوران زنی را دوست داشت که وقتی بچه دار نشد در صدد بر آمدند که برای بران زن دیگری اختیار کنند زنش وقتی می بیند بوران زیر بار نمی رود خودکشی میکند و خودش را از دره پرت میکنه پائین . از آن طرف پسر عموی بوران هم دیوانه وار دختره را دوست داشته واز این جا با بوران دشمن سر سخت میشود .
بوران در استانبول یک عروسی خصوصی خانوادگی واسه سیلا بوران میگیره و بوران دیگه میفهمد که سیلا واقعا دوستش دارد .
سیلا بعد از فرار کردن به استامبول متوجه میشود که باردار است .
و از ماردین یکی می فرستن تا سیلا رو بکشه ولی بوران اجازه نمیده و به سیلا میگه بخاطر تو اینکارو نکردم بخاطر بچم اینکارو کردم و تو این اتفاقات سیلا و بوران باهم آشتی میکنند.حتی در استامبول یه عروسی خودمانه هم میگیرن.
جهان سیلا رو میدزده و تا ماردین انفدر ماشین را تودست انداز می اندازد که کم مونده بود سیلا بچه اش رو ازدست بده ولی بوران هم دنبال جهان و
سیلا به ماردین میره و سیلا رو نجات میده.
قوم بوران توسط جهان پسر عموی بوران میگند بچه از امره است نه بوران،
بوران این را نمی پذیره و میفهمد که این شایعه را جهان پسر عمویش راه انداخته
از روی دشمنی / ولی بوران میگه بچه،بچه منه.
بچه سیلا و بوران پسر میشه،
عکس این که سیلا دوست داشت دختر باشه و حتی اسمم واسش انتخاب کرده بود
سیلا بچه را در بیمارستانی در مالدین بدنیا میاورد
و تصمیم میگیرد برای همیشه در مالدین زندگی کند و بچه اش هم همان جا بزرگ کندبچه سیلا یک سالگی میمیرد .
و بعداز مدتی قوم بوران میگن باید سیلا
رو بکشیم (چون سیلا فرار کرده بود میخوان بکشنش )اما بوران میگوید تا زمانی که من زندهام هیچکس نمی تواند این حکم را اجرا کند . کسی هم که بخاد این کار را بکند با من طرفه /
بوران جون سیلا رو چندین بار نجات میده.
جهان آزاد رو میکشه و نارین
بعداز مرگ آزاد میفهمه که حامله ست
بعد مرگ آزاد بوران از خواهرش مواظبت میکنه ن
ارین بعد از مرگ شوهرش بحران بدی را پشت سر میگذارد
و سعی میکند که مراقب خودش باشد تا یادگاری آزاد را به دنیا بیاورد و جای خالی آزاد را برایش پر کند .
نارین بچه اش را به سلامتی بدنیا می آورد
جهان با همسر بورهان (فامیل سیلا) رابطه
برقرار میکنه و بورهان میفهمه و جهان رو وقتی از دادگاه میاد بیرون میکشه
این زن خیلی حسادت سیلا میکنه و هر جور شده میخواهد که سیلا را زمین بزنه ولی هیچ رقم موفق نمیشود
و از بسکه ذات بدی داره بچه ای که آرزوی داشتنش را داشت در شکمش میمیرد و داغ بچه دار شدنش برای همیشه به دلش باقی میماند .
بعد از اتفاقاتی بوران موفق میشه عقاید غلط
رو عوض کنه و سیلا و بوران دوباره بچه دار میشن و سیلا دو دختر دوقلو
بدنیا میاره.وبه خوبی و خوشی در ماردین زندگی میکنند.عایشه هم با حسین ازدواج میکند .
این قصه بسیار جذابه و بیننده راچنان جذب خودش میکنه که وقتی تمام میشه بیننده در هم می شود . زیبائی این سریال عشق پاک بوران به زن و بچه اش است واینکه عشق که بین این دو بر اثر مرور زمان اتفاق می افتد . رفتار بوران به همسرش عین یک کسی که گلی در خانه دارد و اون گل را به بهترین شکل ممکن نگهداری میکنه . بوران نقش خود را به عنوان مردی جسور و دانا وصبور خیلی زیبا بازی می کند . اگر یک مرد بداند که زن را باید واقعا مثل یک گل باهاش رفتار کنه و عین یک گل نگهداری ازش کنه خوشبختی خود و زندگیش را یک عمر بیمه کرده است . زن عین یک گل است
بحثی بین سیلا و بوران پیش میاد و زینب از سیلا میخاد که ملاقاتی باهاش داشته باشه در این ملاقات اسما اسلحه بدست راهی رستوران میشه قصد کشتن سیلا را دارد که زینب خودش را جلو میاندازد و کشته میشود .
برزان هم که عاشق زلیخاست از بران میخاد که به دیدنش برود . چون سیلا به او گفته بود زلیخا بچه ای که در شکم دارد متعلق به اوست
برزان از بوران میخاد که به دیدنش برود در این ملاقات از بوران میخاد که اگر ذره ای علاقه زلیخا به او دارد با او ازدواج کند ...........
جهان و برزان هر دو مردهای بسیار خانواده دوست و مهربانی هستند اما شکست عشقی که میخورند میخواهند یک جورائی دق و دلی شان را خالی کنند که جهان میمیرد و برزان هم به قدری عاشق زلیخاست که حتی مشوقه اش هم شبیه زلیخا انتخاب میکنه...به خاطر زلیخا خودشو حاضره بکشه این قدر زلیخا را دوست دارد . کارهائی که انجام میدهد علارقم میل باطنی اش است